شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

کاش این جمعه بیایی

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

آموزش تصویری غسل کردن


آموزش غسل

غسل در لغت به معناي شستن است و در اصطلاح به مجموعه‌اي از اراده قلبي و اجراي عملي در خصوص شستن بدن گفته مي‌شود. اصل نظافت و طهارت از مهم‌ترين مفاهيم شخصي و اجتماعي بوده است كه پيامبر اسلام(ص) از آن به عنوان نمادي از ايمان مسلمانان ياد فرمودند.(ادامه مطلب)


آموزش غسل

غسل در لغت به معناي شستن است و در اصطلاح به مجموعه‌اي از اراده قلبي و اجراي عملي در خصوص شستن بدن گفته مي‌شود. اصل نظافت و طهارت از مهم‌ترين مفاهيم شخصي و اجتماعي بوده است كه پيامبر اسلام(ص) از آن به عنوان نمادي از ايمان مسلمانان ياد فرمودند.

انواع غسل: غسل‌ها بر پایه ی حکم شرعی به دو دسته تقسیم می‌شود:

غسل‌های واجب

غسل‌های مستحب



غسل‌های واجب: هفت نوع غسل واجب وجود دارد که خود به دو گروه اصلی تقسیم می‌شوند:

۱ـ غسل واجب مشترک زنان و مردان

۲ـ غسل‌های خاص زنان



غسل‌های واجب مشترک زنان و مردان:

غسل میت

غسل مس میت

غسل نذر و عهد و قسم

غسل جنابت

غسل‌های خاص زنان

غسل‌های خاص زنان به لحاظ خونی است که از اندام تناسلی آنها خارج می‌شود و براساس نوع خون نوع وضعیت جسمی آنان و به تبع آن حکم وضعی آنها در فقه شیعه متفاوت است.



سه نوع غسل واجب خاص زنان وجود دارد:

غسل حیض

غسل استحاضه

غسل نفاس

غسل‌های مستحب: غسل‌های مستحب بسیاری وجود دارند.



از جملهء غسل‌های مستحب می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

غسل روز جمعه

غسل روز عید

غسل حج عمره

غسل پس از تغسیل میت

غسل پاکیزگی

غسل برای حاجت خواستن از خداوند متعال و برای توبه و نشاط به جهت عبادت.



چگونگی انجام غسل:

غسل واجب یا مستحب را (به جز غسل میت) به دو صورت می‌توان انجام داد:

اول: ترتیبی

دوم: ارتماسی

در غسل ارتماسی باید بدن پاک باشد ولی در غسل ترتیبی پاک بودن تمام بدن لازم نیست و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتی را پیش از غسل دادن آن قسمت آب بکشد کافی است.

غسل ترتیبی:

در غسل ترتیبی باید به نیت غسل، نخست سر و گردن، و سپس نیمهء راست بدن از گردن تا کف پا و دست راست و بعد نیمهء چپ بدن از گردن تا کف پا و دست چپ را بشوید.

غسل ارتماسی:

برای غسل ارتماسی، باید آب به قدری باشد که تمام بدن زیر آب برود. پس اگر به قصد غسل کردن و اطاعت فرمان خداوند داخل نهر آب یا استخر یا دریا رفته و آب تمام بدن را فراگیرد غسل صحیح است.



آموزش تصویری غسل ترتیبی

در غسل ترتیبی ابتدا سر و گردن شسته می شود، سپس نیمه راست بدن و بعد از آن نیمه چپ.

برای غسل کافی است در شستن هر قسمت از بدن، با ریختن یک یا چند مشت آب و کشیدن دست، تمام بدن را همانگونه که در وضو شسته می شود، بشوید.

غسل هم مانند وضو باید برای اطاعت دستور خداوند انجام شود.


۱- شستن سر و گردن





۲- شستن طرف راست بدن





۳- شستن طرف چپ بدن



طریقه و نحوه غسل کردن برای آقایان و خانم ها یکسان می باشد و فرقی ندارد



اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

التماس دعا

بیا یکم فکر کنیم!!!

السلام علیک یا ابا صالح المهدی

از ماموریت که برگشت خوشحال بود

پرسید: راستی فرماندهی گمراه کردن اینها چه فایده ای دارد؟

ابلیس جواب داد:امام اینها که بیاید روزگار ما سیاه خواهد شد

اینها که گناه می کنند امامشان دیر می آید

باکنجکاوی پرسید:
این هفته پرونده ها چطور بود؟

ابلیس یک نگاه اندر سفیهی به او انداخت و گفت:

مگر صدای گریه آقایشان را نمی شنوی؟

تا کی باید آقا گریه کنه تا خدا ما رو ببخشه

متاثرشدی؟ دلت گرفت؟؟؟

شاید هم برا غربت آقات گریه میکنی...

بسم الله...حداقل یدونه گناه رو مردونه بزار کنار.

سوالاتی از آیت الله بهجت(ره) و جواب آنها

چند سوال از آیت الله بهجت(ره)

آیت الله بهجت ره

سلام تو این پست می تونید سوالات خودتون رو بین این سوالات بیابید و جواب ان رامشاهده کنید


قرب و سیر وسلوک
س) با چه کاری- غیر تدریس و همت گماردن به کتاب خداوند متعال و تفسیر اهل البیت علیهم السلام- می توان بر تقوی و سیر به سوی خداوند متعال، قوت پیدا نمود؟
ج) بسمه تعالی- تصمیم همیشگی و دائمی بر ترک گناه در اعتقاد و عمل.
(ادامه مطلب)

چند سوال از آیت الله بهجت(ره)

آیت الله بهجت ره

سلام تو این پست می تونید سوالات خودتون رو بین این سوالات بیابید و جواب ان رامشاهده کنید


قرب و سیر وسلوک
س) با چه کاری- غیر تدریس و همت گماردن به کتاب خداوند متعال و تفسیر اهل البیت علیهم السلام- می توان بر تقوی و سیر به سوی خداوند متعال، قوت پیدا نمود؟
ج) بسمه تعالی- تصمیم همیشگی و دائمی بر ترک گناه در اعتقاد و عمل.



س) لطفاً دستورات عملی بدهید تا عمل نمایم و به لطف الهی به درجات عالیه نائل شوم؟
ج) بسمه تعالی- عنه صلی الله علیه و آله و سلم «ألا أخبرکم بدائکم و دوائکم، داؤکم الذنوب و دواؤکم الإستغفار»، کلمه «أستغفر الله» [را] تا می توانید از روی اعتقاد کامل، صمیمانه، با التزام به لوازم حقیقه معلومه اش، تکرار نمایید.


س) بعضی از طلاب در لبنان به ما مراجعه کرده و از ما تقاضای مواعظ اخلاقی و ارشاد در این زمینه می نمایند و نیز از طریق تهذیب نفس سؤال می نمایند، به همین خاطر خواهشمندیم که در این زمینه ما را راهنمایی بفرمائید.
ج) بسمه تعالی- از بزرگترین چیزهایی که در این مطلب نافع است، این است که هر روز به افرادی که برای درس، نزد شما حاضر می شوند یک روایت از روایات اخلاق شرعی از جهاد نفس از باب جهاد [کتاب] «وسائل» و باب «آداب العشره» از [باب] حج کتاب «وسائل»، متذکر شوید همراه با تدبر و تامل و بنا گذاردن بر عمل به آنچه بر آن علم پیدا می کنید.


س) راه خداشناسی چیست؟ اگر ممکن است راهنمایی بفرمایید.
ج) راه خداشناسی، خودشناسی است؛ می دانیم خود، خود را نساخته ایم و نمی توانیم؛ دیگری اگر مثل ما است، خود را و ما را نساخته و نمی تواند بسازد؛ پس قادر مطلق، ما را آفریده و او خداست؛ راه قربش، «شکر منعم»، به طاعت اوست و مشقت آن ابتدائی است، چندی نمی گذرد، برای طالبین، قرب او از هر حلاوتی شیرین تر است.



س) این جانب تصمیم دارم که به خداوند، قرب پیدا کنم و سیروسلوک داشته باشم، راه آن چیست؟
ج) بسمه تعالی- چنانچه طالب، صادق باشد، «ترک معصیت»، کافی و وافی است برای تمام عمر، اگر چه هزار سال باشد.



س) خواهشمندم بفرمایید چطور می توان بهتر به خداوند و ائمه اطهار علیهم السلام انس گرفت؟
ج) با طاعت خدای تعالی و رسول صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه علیهم السلام و ترک معصیت در اعتقاد و عمل.


رذائل اخلاقی
س) ما آلوده به پستیهای درونی و بیرونی هستیم، ما را طبابت کنید و در پیمودن این طریق ما را راهنمایی بفرمایید.
ج) بسمه تعالی- زیاد بگوئید «استغفر الله» و خسته نشوید، و خاطر جمع باشید این علاج است. «داؤکم الذنوب و دواؤکم الاستغفار».(کنز العمال، ج 1، ص 479).



س) مدتی است شیطان و هوای نفس در تزکیه بطن و لسان، کم خوری، کم گفتن و کم خوابیدن اذیتم می کند، برای رفع این معایب چه کنم؟
ج) بسمه تعالی- گوی سبقت را نماز شب خوانها ربودند مخفیانه؛ ترتیبی برای تقلیل طعام ذکر می شود (إن شاء الله). هر چه را که قصد دارید بخورید، اول جدا نماید، مثلا" در سینی جداگانه و قناعت هم نکنید، آن وقت فقط از آن میل کنید. این را باید عمل نمایید تا معلوم گردد.



س) چندی است که اسیر محبت به شخصی شده ام و عنان از کفم ربوده شده، چه کنم؟
ج) عاقل، به اکمل و اجمل و انفع و ادوم، محبت پیدا می کند و ترجیح می دهد محبت او را بر محبت غیر؛ با اینکه محبت اکمل، دافع شرور و بلیات است، بخلاف محبت غیر.



س) بعضی از طلاب از ما در مورد علاج «ریا» و «عجب» و «کبر» و «سمعه» و «شهوت» و غیر آن، سؤال نموده اند، نظر شریف جناب عالی چیست؟
ج) بسمه تعالی- همه این رذائل، از ضعف در شناخت خداوند، سرچشمه می گیرد، و آنها به وسیله انس با انس گیرنده انس گیرندگان، در عبادت، دفع و رفع می شوند، اگر او بداند که «خداوند متعال در همه حالات و زمانها از هر خوبی، خوبتر است»، از انس با او تعالی جدا نخواهد شد.



س) برای رفع سوء ظن چه کنیم؟ ج) سوء ظن به اعدی الاعداء که دشمن داخلی و نفس است، شاغل و مانع از سوء ظن به غیر است.



س) گاهی اوقات در عبادات ریا می کنم و بعداً سخت رنج می برم، علاج آن چیست؟ ج) بسمه تعالی- علاج این است که ریا بکند، ولی اگر در مقابل شاه و گدا است، ریا برای شاه بکند؛ فافهم إن کنت من أهله.



س) برای دوری از ریا، چه باید کرد؟
ج) با عقیده کامل اکثار «حوقله».
(یعنی زیاد بگوید: «لا حول و لا قوه الا بالله»).



س) برای درمان عصبانیت چه کنیم؟
ج) با عقیده کامل زیاد «صلوات» فرستادن. (اللهم صل علی محمد و آل محمد).



س) برای رفع تنبلی و کسالت در عبادات چه باید کرد؟
ج) در اوقات نشاط، مشغول به عبادت مستحبه شوید؛ و در اوقات کسالت، اقتصار بر واجبات نمایید.



س) برای رفع عصبانیت چه باید کرد؟
ج) جواب دوم را رعایت کنید و صلوات زیاد بفرستید.



س) جهت علاج غرور، چه راهی را توصیه می فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- اکثار «حوقله» علاج غرور است.
(إکثار «حوقله» یعنی: زیاد گفتن « لا حول و لا قوه الا بالله »)



س) این جانب به وسواس، مبتلا هستم، لطفاً جهت بر طرف شدن آن، مرا راهنمایی فرمایید؟
ج) اکثار تهلیل، علاج وسواس است.
(اکثار« تهلیل» یعنی: زیاد گفتن « لا اله الا الله»)



س) من فردی هستم که مدتی است گرفتار بیماری وسوسه و فکر هستم و با درد و رنج فراوان زندگی می کنم و می ترسم که مصداق آیه شریفه « و من یعش عن ذکر الرحمن. الزخرف: 36 » باشم. آیا با این حالت می توانم امام جماعت باشم و از شهریه استفاده کنم یا نه؟ و امکانات مالی ندارم.
ج) بسمه تعالی- نافع برای دفع وسوسه، اکثار «تهلیل» است، بلکه ادامه آن. و استفاده از شهریه، تابع استحقاق است ولو به فقر باشد، مگر آنکه شهریه دهنده شرط دیگری بنماید. امام جماعت بودن مانعی ندارد.
(اکثار« تهلیل» یعنی: زیاد گفتن « لا اله الا الله »)


استاد اخلاق
س) این جانب تصمیم دارم که قرب الهی پیدا کنم، لطفاً مرا راهنمایی فرمائید؛ آیا این کار نیاز به استاد دارد؟
ج) بسمه تعالی- استاد، علم است و معلم، واسطه است؛ عمل به معلومات بنمایید و معلومات را زیر پا نگذارید، کافی است:

«حضرت صادق(ع) فرمودند: من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لا یعلم: کسیکه به دانسته خود عمل کند، خداوند علم به آنچه که نمی داند نیز به او خواهد داد. بحارالانوار، ج78، ص189»، «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: و حتماً آنان را که در راه ما تلاش و مجاهدت کنند، به راه های خود هدایت می کنیم.»(عنکبوت/69) اگر دیدید نشد، بدانید نکرده اید. ساعتی در شبانه روز مخصوص علوم دینیه بنمایید.



س) آیا در سیر به سوی خداوند، باید استاد داشت؛ و با فرض نبودن استاد، چاره چیست؟
ج) بسمه تعالی- استاد تو، علم توست؛ به آنچه می دانی، عمل کن، آنچه را که نمی دانی، کفایت می شوی.


زهد
س) زهد حقیقی چییست و چگونه زاهد حقیقی باشیم؟
ج) «زهد» آن است که مالک نفس خودت باشی؛ و در هر فعل و ترک، مراقب اذن خدای متعال باشی.



مکاشفات و بازگویی آن
س) ترجمه : فرزند من معتقد است که نوری را از امام علی(ع) مشاهده نمود و مدتی با او همراه بوده است؛ آیا این مطلب حق است یا نه و چگونگی رهایی از آن چیست؟
ج) بسمه تعالی، بر هر مرد و زن مؤمن لازم است که به وظایف معلوم خود که انجام واجبات و ترک محرمات است، عمل نماید؛ و آنچه که در بیداری یا خواب می بیند، اگر حق باشد آن را صلوات زیاد بر حضرت نبی اکرم و آل او صلی الله علیه و آله، تکمیل می نماید؛ و اگر باطل باشد یا حقی باشد که از آن در راه باطل استفاده شده باشد، زیاد صلوات فرستادن بر حضرت محمد و آل او، آن را دفع می نماید.



س) آیا بازگویی مکاشفه و دیدار با حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه- برای دیگران و عامه مردم صحیح می باشد؟
ج) این مطلب تکلیف مدعی است.



س) آیا عمل و ترتیب اثر دادن به سخنان کسانی که ادعای مکاشفه با حضرت مهدی- عجل الله فرجه الشریف- را دارند، جایز است؟
ج) دائر مدار یقین عامل است.



س) ملاک تشخیص مکاشفات واقعی با ادعاهای بی اساس و کذب چیست؟
ج) از جمله اسباب یقین، آثار صدق در قول و فعل مدعی است؛ و در مقابل، آثار مخالفت قول با فعل.

س) کسانی که ادعای کشف دارند، آیا جایز است بر اساس مشاهدات خود، عیوب مردم را فاش نمایند؛ در هر صورت وظیفه ما در مقابل این اشخاص چیست؟
ج) تکلیف آنها یقین به موضوع و حکم است؛ و تکلیف مستمعین یقین خودشان به موضوع و حکم است. خداوند ما را بر روی نگرداندن از یقین در انجام دادنها و ترک کردنها، موفق بدارد.


تقویت ایمان

س) مدتی است که ایمان خود را ضعیف می بینم و گاهی نماز نمی خوانم و تمرکزم در نماز خواندن کم شده است، چه کار کنم؟
ج) بسمه تعالی- قوت ایمان از حیث نظر، به دراست علم کلام است [و] از حیث غیر نظر، به عمل به معلومات است. حفظ نماز به این است که در آنِ تمکن، خود را منصرف نماید از خیالات دیگر و این انصراف را اختیاراً از دست ندهد. و به غیر آن تمکن، اعتنایی نکند.



س) شخصی که ایمان بسیار ضعیف دارد، چگونه اراده را قوی کند تا هر کاری را انجام ندهد و حتی بتواند از کارهایی که خارج از اختیار است جلوگیری کند.
ج) بسمه تعالی- آنچه در تحت اختیار اوست، اختیاراً خلاف رضای خدا را بجا نیاورد؛ همین راه نجات است.



ذکر
س) بهترین ذکر، چه ذکری است؟
ج) بالاترین ذکر به نظر حقیر، «ذکر عملی» است، یعنی «ترک معصیت در اعتقاد و در عمل»؛ همه چیز محتاج به این است و این، محتاج به چیزی نیست و مولد خیرات است.



س) سوره «حمد» و «توحید» و «آیه الکرسی» را ذکر خود قرار داده ام و برایم ملکه نشده است در این مورد راهنمایی فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- در مورد اذکار و اوراد و قرائت و امثال اینها، انسان همیشه تحرّی و مراقبت نماید [که] چه عملی تا چه اندازه موافق با نشاط و حضور قلبی او است، همان را اختیار کند.



نماز شب
س) برای توفیق نماز شب چه کنیم؟
ج) با قرائت آیه آخر «کهف» و اهتمام به این امر اگر علاج نشد، تقدیم بر نصف می شود. [قبل از نیمه شب به جا آورده می شود.]



س) در نماز شب و سحر خیزی قدری کسل هستم، لطفاً راهنمایی فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- کسالت در نماز شب به این رفع می شود که بنا بگذارید هر شبی که موفق (به خواندن آن) نشدید، قضای آن را بجا بیاورید.



س) برای توفیق نماز شب، نماز صبح «به جماعت» در اول وقت و توجه داشتن به ذات اقدس حضرت ربوبی چه کنیم؟
ج) در اوقات توفیق، مسامحه نکنید، در سایر اوقات موفق می شوید.



درس و تحصیل
س) برای رعایت نظم در برنامه و موفقیت در دروس بعد از ده سال که مشغول درسهای حوزه ایم و حتی به طور متوسط از عهده بر نیامده ایم، چه کنیم؟
ج) تقلیل مباحث نمایید و آنچه که مشغول می شوید اتقان نمایید.



س) با استعداد متوسط و کم و بیماری شدید اعصاب، روزی چند درس بگیریم و چند ساعت مطالعه کنیم و چند ساعت استراحت کنیم؟
ج) جواب بالا را رعایت کنید.



س) 27 ساله هستم هوش و استعدادی خوبی دارم اما در تحصیل بی برنامه و سر در گم می باشم و همچنین کسل و تنبل هستم، چه کار کنم؟
ج) بسمه تعالی- در برنامه تحصیل راه متعارف را پیش گیرید؛ اشکالی داشتید سؤاال کنید. برای پیشرفت در تحصیلات نافعه، ملتزم به تعقیبات مشترکه باشید « سبحان من لا یهتدی علی اهل مملکته..… مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترکه » بعد از هر فریضه.



س) با توجه به فقر و سختی معاش همسر و فرزندان و کمبود شهریه حوزه، آیا وظیفه است تأمین معاش آنان؟ چگونه؟ و درسها را چگونه برسیم، یعنی حقیر می تواند این سختی در معاش و بیماری را غمض عین نماید و مشغول دروس بوده باشد.
ج) قناعت نسبیّه وقتیِّه بر همه لازم و برای همه کافی است.



س) هدف حقیر کسب درجه عالیه اجتهاد بوده و هست و علاقه شدید به آدم و عالم شدن دارم. اکنون که 33 سال داشته چه کنم که موفق شوم؟
ج) از درس خواندن به نحوه منظم و مرتب و ترک مسامحه در معلومات که عمل بشود، مقصود حاصل می شود انشاء الله.



س) برای موفق بودن در دروس و نیز توفیق اجتهاد طلبه ای که حدود 10 سال در دروس، حتی به طور متوسط موفق نبوده، چه راهی را پیشنهاد می فرمایید؟ (با در نظر گرفتن عیالات و مشکلات شدید مادی)
ج) نماز شب مفتاح توفیقات است؛ تعقیب مخصوص را فراموش نکنید «سبحان یعتدی علی أهل مملکته...»(مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترکه)



س) برای رفع مشکلات مادی همسر و فرزندان، یک طلبه چه باید بکند؟
ج) تعلیم نمایید که قناعت نسبیّه وقتیّه، بر همه لازم است و کافی است.



انتخاب شغل
س) اگر ممکن است این جانب را در جهت انتخاب شغل راهنمایی فرمایید.
ج) شغلی را اختیار کنید که رضای خداوند عظیم الشأن در آن باشد؛ و اگر چند شغل مرضی خداست، آنکه ارضی از آن است با تمکن اختیار کنید؛ نافع برای ایمان و مؤمنین باشید.
علم شرافتش معلوم، و مقدمیتش برای عمل معلوم است، با تمکن ترجیح بدهید آن را. در اصول و فروع با تمکن رعایت ترتیب نمایید و هر شغلی تحصیل ملکه اش در جوانی میسور است؛ و اگر عمل محقق باشد هدایت ممکن است از این جهت ملاحظه شغل بنمایید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



تبلیغ
س) خواهشمندم در مورد تبلیغ، حقیر را راهنمایی فرمایید.
ج) بسمه تعالی- الحمدلله وحده و الصلوة علی سید أنبیائه محمد و آله سادة الأوصیاء.
مبلغ اگر از یقینیات تجاوز نکرد، پشیمان نخواهد شد. مبلغ باید مؤمنین را متصل به «ثقلین» نماید، یا اتصالشان را محکم تر نماید.
اگر در مسلمات، مردم با « ثفلین» شدند، خودشان تعقیب از تعلم موالید و مستخرجات صحیحه از آنها می نمایند. [مبلغین] در مدائح و مصائب و معارف، اقتصار بر کتب علما یا مقبول نزد علما نمایند؛ و در احادیث، بر کتب معتبره معروفه اکتفا نمایند.
و [اکنون] مرسوم شده [که] همه اینها را از حفظ انجام می دهند و لازمه اش این است که مردم از بسیاری محروم می شوند و مبلغ با تکرار انجام تبلیغ می دهد؛ اولی این است که غیر احادیث را از روی کتابهای مقبوله بخوانند و اختیار نمایند آنچه احسن است؛ و در احادیث از روی کتب معروفعه معتبره شیعه انجام دهند با ترجمه صحیحه تا افاده و استفاده احسن و اکثر باشد. والله الموفق للصواب و الحمد لله و الصلوة علی محمد و آله.



توبه و ترک گناه
س) چگونه می توانم پاک و طاهر شوم در حالی که قبلاً به انجام معاصی کبیره مبتلا بودم، البته پشیمان هستم، چگونه می توانم اثرات سوء گناهان گذشته را از خود دور کنم؟
ج) بسمه تعالی- «التائب من الذنب کمن لا ذنب له» باید توبه حقیقیه را با تمام لوازمش عملی نماییم تا آثار معاصی بالکلیه رفع شود.




س) با نذر و قسم، تصمیمات اخلاقی می گیرم، بعد از مدتی عزمم سست می شود و شکست می خورم، چه کنم؟
ج) یک دقیقه خود را در یاد خدا دیدید، اختیاراً خود را منصرف ننمایید؛ و به انصراف و غفلت غیر اختیاری، اهمیت ندهید.




س) زیاد مرتکب معاصی می شوم و هر چه تلاش می کنم، موفق نمی شوم.
ج) بسمه تعالی- نقل شده از أحد الحسینین قدس سرهما (یعنی الخلیلی و النوری) که برای این مقصود، حمد و سوره، اهدا شود برای مدفونین از مؤمنین و مؤمنات در مشاهد ثمانیه مشرفه: «حرمین شریفین»، «نجف اشرف»، « کربلای مشرفه»، و«الکاظمیه المشرفه» و «سامراء المشرفه» و «المشهد الرضوی المشرف» و «قم المشرفه» و حمد و سوره برای مدفونین در سائر مشاهد مشرفه.



استجابت دعا
س) به نظر جناب عالی در چه شرایطی دعا مستجاب است؟
ج) بسمه تعالی- شرط استجابت دعا ترک معصیت است «أوفو بعهدی أوف بعهدکم»(بقره/40) «فاذکرونی أذکرکم»(بقره/152) «أدعونی أستجب لکم»(مؤمن/ 60) گاهی مصلحت در غیر تعجیل است و گاهی مصلحت در تبدیل به احسن است؛ داعی خیال می کند مستجاب نشده است و اهل یقین می فهمند.




س) برای رفع گرفتاریها چه کنیم؟ چند سال است که در کارهایم دچار مشکل می شوم که راهها به رویم بسته می شود، از جمله در زمینه اشتغال و ازدواج، و هر چه از خدا طلب یاری می کنم، راه مساعدی گشوده نمیشود؟
ج) بسمه تعالی
زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفر الله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آنها هم بگویید، برای اینکه امثال آنها پیش نیاید؛ و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه نداده اید، یا آنکه با اعتقاد کامل نگفته اید. والله العالم.



اخلاص
س) چگونه در تمامی کارها و عبادات اخلاص را فراموش نکنیم؟
ج) بسمه تعالی
در عبادات و تمام کارها اختیاراً راه ندهد غیر از خدا را و غیر از یاد او را؛ و همین راه منحصر سعادت است.



اشک چشم
س) اشک چشم را چگونه همیشگی کنیم و چگونه آن را زیاد کنیم که پس از مقدار کمی گریستن خشک نشود؟
ج) بسمه تعالی
خشک نشدن مطلوب نیست، گریه کردن مطلوب است از خوف خدا و شوق به لقاء خدا و از مصائب دوستان خدا.



دستور العمل جامع
س) از محضرتان تقاضامندم دستورالعمل جامعی برای استفاده، ذکر فرمایید.
ج) بسمه تعالی
دستورالعمل جامع و مانع «یاد خداست» در حلال و حرام، یعنی همیشه.



خوابهای بد
س) برای خوابهای بد و کابوس چه مرقوم می فرمایید؟
ج) بسمه تعالی- سوره هایی که با «قل» شروع می شود در وقت خواب بخواند و علاوه بر آن دعایی که در جنات الخلود نقل کرده اند. که اولش این است:
«سبحان الله ذی الشأن دائم السلطان ...» را بخواند.



حضرت ولی عصر(عج)
س) این حقیر مشتاق زیارت امام عصر حضرت حجه بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشم، از حضرت عالی تقاضا دارم که مرا دعا کنید که به این سعادت نائل شوم.
ج) زیاد صلوات، اهدای وجود مقدسش نمائید، مقرون با دعای تعجیل فرجش؛ و زیاد به مسجد جمکران، مشرف شوید با ادای نمازهایش.




س) به نظر شما کمال انسان چیست؟ اسباب آن چه می باشد؟ و اگر در حال حاضر فردی را می توان الگو قرار داد و شما می شناسید، معرفی نمایید؟
ج) بسمه تعالی کمال انسان در عبودیت است، و سبب عبودیت، ترک معصیت در اعتقاد و عمل است، فرد کامل، مرشد است و در این عصر، [فرد کامل] ولی عصر (عج) است؛ و طریق رسیدن به ارشاد او، ادامه توسلات معلومه است از قبیل: زیارات مأثوره از روی صدق و با عدم تردید و نمازهای آن حضرت علیه السلام و همه تحببات به خدا و دوستان او.



س) چگونه رابطه خویش را با اهل بیت علیهم السلام و مخصوصاً صاحب العصرعلیه السلام، تقویت کنیم؟
ج) اطاعت و فرمان برداری از خداوند بعد از شناخت او، موجب محبت به او تعالی می شود و [همچنین موجب] محبت کسانی که خداوند آنها را دوست دارد، می شود؛ که عبارتند از انبیاء و اوصیاء که محبوبترین ایشان به خداوند، حضرت محمد و آل او علیه و علیهم السلام می باشند؛ و نزدیکترین ایشان به ما، صاحب الامرعجل الله تعالی فرجه می باشد.




س) دبیری درباره مسائل پشت پرده شما و برخی از علما، مثل « شیخ مفید قدس سره» با امام زمان (عج) با ما صحبت کرد. از شما تقاضا مندیم که در این مورد و این امام بزرگوار و راههای ارتباط با ایشان را برای من بنویسید؟
ج) بسمه تعالی- راههای ارتباط با خدا، طاعت خدا، و طاعت امام زمان(عج) است، و تشخیص آن با تطبیق عمل به دفتر شرع است، یعنی رساله عملیه صحیحه.



نماز و حضور قلب
س) می خواهم در نماز، تمام اذکار را درک کنم و بفهمم و آن نور را درک کنم و ببینم تا با آن نور حرکت کنم؟
ج) بسمه تعالی- با شرائط حضور قلب اعمالتان را انجام بدهید، در پاداش چه کار خواهند کرد، به ما مربوط نیست.




س) اجمالاً بفرمایید حضور قلب چگونه حاصل می شود؟
ج) بسمه تعالی- اگر مقصود حضور قلب است، با نوافل و عبادات مستحبه تحصیل می شود و از آن جمله، تبدیل فرادی به جماعت است. و تحصیل حضور قلب به این می شود که در اوقات غفلت به خودش فشار نیاورد و در اوقات حضور اختیاراً آن را از دست ندهد.




س) این جانب می خواهم به مقامات عالی برسم چه کنم؟
ج) بسمه تعالی- تعجب است از بعضی از فضلا که نعمت بالاتر و سهل تر، میسور آنها است [با این حال] تعقیب می نمایند از نعمت پایین تر و صعب و مشکل،
«أتستبدلون الذی هو أدنی بالذی هو خیر...»(بقره/ 61)
مثلا" «الصلوه معراج المؤمن»(مستدرک سفینه البحار، ج 6، ص 343)
و راه آن، میسور همه است [لکن] منصرفند از این عروج در نماز با سهولتش، و تفحص می نمایند از مرتبه ای که به آن نمی رسند «جعلنا الله فی من لا یفعل و لا یترک إلا بذکره و رضاه إنه قریب مجیب، و الصلوة علی محمد و آله الطاهرین أجمعین».



س) درباره حضور قلب برایم توضیح دهید؟
ج) شفای صدور، در اتیان عبادات، با حضور قلب است. ما را به اسباب توجیه کرده اند، نه به مسببات؛ پس باید در تقویت حضور قلب در هر موقع در عبادت کوشا باشیم که از سابق کاملتر باشد، و به آثار در یقظه یا نوم کار نداشته جز مزید علم و مزید انس به عبادت؟

س) برای اینکه در انجام فرمان الهی مخصوصاً نماز، با خشوع باشیم، چه کنیم؟
ج) در اول نماز، توسل حقیقی به امام زمان عجل الله تعالی فرجه کردن که عمل را با تمامیّت مطلقه انجام بدهید.




س) برای حضور قلب در نماز و تمرکز فکر، دستورالعملی بفرمایید؟
ج) بسمه تعالی- در آنی که متوجه شدید، اختیاراً منصرف نشوید.




س) دستورالعملی جهت دفع صفات کریهه نفسانی و حضور قلب در نماز مرقوم بفرمایید؟
ج) بسمه تعالی- اصلاح نماز، مستلزم اصلاح ظاهر و باطن و دوری از منکرات ظاهریه و باطنیه است، و از راههای اصلاح نماز، توسل جدی در حال شروع به نماز به حضرت ولی عصر(عج) است. وبکم تقبل الطاعة المفترضه.




س) مستدعی است جمله کوتاه و رسایی درباره نماز، مرقوم فرمایید که نصب العین ما قرار گیرد.
ج) بسمه تعالی- ازبیانات عالیه در فضیلت نماز در مرتبه علیا، کلام معروف از معصوم علیه السلام است:
«الصلواه معراج المؤمن»(رساله اعتقادات و سیر وسلوک مرحوم علامه مجلسی ص 29 از قول حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم، و در «مکارم الخلاق» ص 419 با لفظ «مرقاة» و در کتاب «وسائل» ص 133 با لفظ «وفاده» ذکر شده است.)
برای کسانی که یقین به صدق این بیان نمایند و ادامه دهند طلب این مقام عالی را و از یقینات خارج نشوند.




س) استاد بزرگوار ما! از محضر شما تقاضامندم که بیان بفرمائید که بهترین ذکر یا عملی که انسان بعد از نماز صبح و نیز نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا انجام می دهد، چیست؟
ج) تمامی آنچه که از تعقیبات در کتابهای معروف و معتبر ذکر شده، چه تعقیبات مشترک و چه تعقیبات مخصوص به هر نماز واجب، چه به صورت مفصل و چه به صورت مختصر، [نماز گزار می تواند] با در نظر گرفتن گنجایش وقت، آنها را بجا آورد. پس برترین آن، صحیح و ثابت از آنهاست؛ و غیر آن را به امید مطلوب بودن بجا می آورد و در میان ادعیه صحیح، آنهایی را انتخاب کند که هر چه که حضور قلب در آن بیشتر باشد یا با حال نمازگزار و نیازهای ویژه او سازگاری بیشتری داشته باشد.



متفرقه
س) برادری دارم که به هیچ وجه نماز نمی خواند و رفیق ناباب دارد، ولی هر چه او را موعظه می کنیم گوش نمی دهد، لطفاً یک راه صریح نشان دهید.
ج) بسمه تعالی- بعد از نماز جعفرعلیه السلام برای هدایتش دعا کنید. و در سجده آخر برای این مقصد دعا نمائید و تباکی کنید.




س) شما آینده این جانب را چگونه می بینید؟
ج) بسمه تعالی- آینده میزان نیست، عاقبت میزان است، اگر در ابتدا (یعنی دنیا) بندگی نماید به ترک معصیت معبود در اعتقاد و عمل، در عاقبت از مقربان است.



س) مراد از روایت « إن شاؤوا علموا » چه می باشد؟ و آیا اعتقاد به علم غیب برای ائمه اطهار(ع) از ضروریات مذهب است؟
ج) بسمه تعالی- ظاهراً معنای «إن شاؤوا علموا» آن است که به منزله چشم باز کردن دیگران است برای دیدن مبصرات. علم غیب ائمه اطهار(ع)، ثابت و یقینی در مذهب است. اما قوام مذهب به این است که این دوازده نفر امام مفترض الطاعه هستند و این چهارده نفر معصوم هستند.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

التماس دعا

پیوستن دو دریا به هم بدون مخلوط شدن به هم

...خداوندا اگر کافری هست که آیاتت را انکار می کند اشکالی ندارد...

...این تنها مرحمی هست برایش که پشتش اعمال شومش مخفی می ماند...

...بگذار تو را باور نکنند...


اعجاز قرآن

در شهر توریستی اسکاگن ، شمالی ترین شهر دانمارک جایی هست که دریای بالتیک و دریای شمال بهم می پیوندند. دو دریای مختلف که یکی شیرین و دیگری شور و تلخ هستند با هم یکی نمی شوند و بنابرین این راستا بوجود می آید.و این همان چیزی است که در قرآن آمده است.(ادامه مطلب)

دانلود ویدیو

حجم:3.95MB
درجه کیفیت c


...خداوندا اگر کافری هست که آیاتت را انکار می کند اشکالی ندارد...

...این تنها مرحمی هست برایش که پشتش اعمال شومش مخفی می ماند...

...بگذار تو را باور نکنند...


اعجاز قرآن

در شهر توریستی اسکاگن ، شمالی ترین شهر دانمارک جایی هست که دریای بالتیک و دریای شمال بهم می پیوندند.دو دریای مختلف که یکی شیرین و دیگری شور و تلخ با هم یکی نمی شوند و بنابرین این راستا بوجود می آید.و این همان چیزی است که در قرآن آمده است.(ادامه مطلب)

دانلود ویدیو

حجم:3.95MB
درجه کیفیت c

سورة مبارکه الرحمن

مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ (۱۹) بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ (۲۰) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (۲۱) یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (۲۲)

۱۹٫ دو دریا را به گونه ای روان کرد که با هم برخورد کنند.

۲۰٫ اما میان آن دو حد فاصلی است که به هم تجاوز نمی کنند.

۲۱٫ پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار می کنید؟

۲۲٫ از آن دو، مروارید و مرجان خارج می شود.

سوره مبارکه فرقان آیه ۵۳:

« و هو الذی مَرَجَ البحرینِ هذا عَذبٌ فُراتٌ و هذا مِلحً اُجاجً وَ جَعَلَ بَینَهما بَرزَخا و حِجراً مَهجوراً»

و اوست کسی که دو دریا را موج زنان به سوی هم روان کرد این یکی شیرین و آن یکی شور و تلخ است ومیان آن دو حریمی استوار قرار داد.

سوره مبارکه فاطر آیه ۱۲:

وَمَا یَسْتَوِی الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

این دو دریا یکسان نیستند: یکی آبش شیرین و گواراست و یکی شور و تلخ، از هر دو گوشت تازه می خورید، و از آنها چیزهایی برای آرایش تن خویش بیرون می کشید و می بینی که کشتی ها برای یافتن روزی و غنیمت، آب را می شکافند و پیش می روند، باشد که سپاسگزار باشید.



سوره مبارکه نمل آیه ۶۱:

اَمَّنْ جَعَلَ الْاَرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلالَهَا اَنْهَارًا وَ جَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَ جَعَلَ بَینَ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزًا ءَاِلهٌ مَعَ اللهِ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾

[آیا شریکانى که می ‏پندارند بهتر است‏] یا آن کس که زمین را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پدید آورد و براى آن، کوه‏ها را [مانند لنگر] قرار داد، و میان دو دریا برزخى گذاشت؟ آیا معبودى با خداست؟ [نه،] بلکه بیشترشان نمی دانند.


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

چیستی جن و روح

چیستی جن و روح:
جن و روح چیست
قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْن (1,جن)
بگو به من وحى شده است كه گروهی چند از جنيان گوش فرا داشتند و گفتند راستى ما قرآنى شگفت ‏آور شنيديم
يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا (2,جن)

که به راه راست هدايت می كند پس به آن ايمان آورديم و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد.

جن در لغت به معناى پوشیدگى و پنهانى است. این واژه در موارد متعددی در قرآن ذکر شده است و سوره‏اى به همین نام در قرآن وجود دارد که در آن برخی از ویژگی های این موجود پنهان، بیان شده است. برطبق آیاتی از دیگر سوره های قرآن این موجود همانند انسان مادى بوده و از آتش (1) و یا آمیخته‏ اى از آتش (2) آفریده شده است. و موجودى است با شعور و اراده که به اقتضاى طبیعتش از حواس بشر پوشیده می ‏باشد و در شرایط عادى، قابل درک حسى نیست. او مانند انسان، مکلف است (3) و در آخرت برانگیخته می شود.(ادامه مطلب)


چیستی جن و روح:
جن و روح چیست
قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْن (1,جن)
بگو به من وحى شده است كه گروهی چند از جنيان گوش فرا داشتند و گفتند راستى ما قرآنى شگفت ‏آور شنيديم
يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا (2,جن)

که به راه راست هدايت می كند پس به آن ايمان آورديم و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد.

جن در لغت به معناى پوشیدگى و پنهانى است. این واژه در موارد متعددی در قرآن ذکر شده است و سوره‏اى به همین نام در قرآن وجود دارد که در آن برخی از ویژگی های این موجود پنهان، بیان شده است. برطبق آیاتی از دیگر سوره های قرآن این موجود همانند انسان مادى بوده و از آتش (1) و یا آمیخته‏ اى از آتش (2) آفریده شده است. و موجودى است با شعور و اراده که به اقتضاى طبیعتش از حواس بشر پوشیده می ‏باشد و در شرایط عادى، قابل درک حسى نیست. او مانند انسان، مکلف است (3) و در آخرت برانگیخته می شود. و در این جهان می تواند مطیع یا عاصى، مؤمن یا مشرک و... باشد. (4) و مؤمنین آنها در خدمت ائمه(ع) بوده و انسانهای مؤمن و شیعه را برادر خود می‏خوانند . (5)

همچنین حقیقت و ماهیت روح و نحوه فعالیت آن یکی از پیچیده ترین مسائلی است که تا کنون دانش بشری قادر به درک آن نشده است و همین امر باعث اختلاف رأی اندیشمندان درباره ی آن شده است به گونه ای که «به گفته بعضی از دانشمندان در حدود هزار نظریه پیرامون حقیقت روح و دیگر مسائل مربوط به آن اظهار شده است».(6)

قرآن کریم نیز بر عدم قدرت و توانایی انسان نسبت به شناخت روح تأکید می کند: «و از تو درباره "روح" سؤال می کنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکى از دانش، به شما داده نشده است!».(7)

طبق آیات و روایات روح انسان، جوهری است مجرد که زنده و توانا و دانا و مختار است که از آن به نفس ناطقه یا روان هم تعبیر می شود . (8) این موجود محدود و محصور در زمان و مکان نیست. (9) به همین دلیل می تواند پس از مرگ از مسائل دنیا آگاهی پیدا کند.

تعلق روح به بدن تعلق تدبیری است، یعنی؛ روح دارای حیات بالاصاله است و تا به بدن متعلق است بدن نیز از وى کسب حیات می کند و هنگامی که از بدن مفارقت نمود بدن خواص حیات خود را از دست می دهد و تدریجا متلاشى می شود گرچه روح همچنان به حیات خود ادامه می دهد. (10) و (11)

2. توانایی های جن و روح: اگرچه جن از نظر قدرت فکرى ضعیف است زیرا درک او، درکى عقلى و قوى نیست و حداکثر خیالى و وهمى است ولى قدرت فیزیکی او زیاد است،از جمله می تواند با سرعت زیاد کارهاى خارق العاده انجام دهد و بارهای سنگینى را در کمترین زمان جابه‏جا کند. در قرآن مجید داستان حضرت سلیمان (ع)وقتى عفریتى از جن مدعى می شود که می تواند تخت بلقیس را در زمان بسیار اندکی از سرزمین بسیار دوری منتقل کند و به نزدآن حضرت بیاورد ،(12) حضرت سلیمان او را تکذیب نمی کند. (13) این دلیل برقدرت فوق العاده اجنه است.

در باره آزار و اذیت جنیان و ضرر وارد کردن به انسانها، مرحوم شیخ مفید در کتاب «ارشاد» آورده است: «در آثاری از ابن عباس نقل شده: زمانی که پیامبر اسلام (ص) به قصد جنگ با قبیله بنی مصطلق از مدینه خارج شد، هنگام شب به دره وحشتناک و صعب العبوری رسید. اواخر شب جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد که طایفه ای از جن در وسط دره جمع شده و قصد مکر و شر و آزار و اذیت شما و اصحابتان را دارند». (14) از این قضیه معلوم می شود که حتی افراد مؤمن و نیکوکار ممکن است مورد آزار و اذیت گروه ها و افرادی از جن قرار گیرند. البته باید توجه داشت که اگر چه وجود جن امری واقعی است و آن ها در نوع خود شرور و صالح دارند و قدرت انجام کارهای بزرگ و فوق العاده ای دارند، اما واقعیت آن است که بیش از اندازه در باره این موجودات بزرگنمایی شده است و دروغ ها و خرافات زیادى در باره این موجود در اذهان مردم وجود دارد مثل اینکه آنها را صرفا موذی و پرآزار، کینه توز و بد رفتار می دانند که اگر یک ظرف آب داغ بریزید، آنها خانه‏هایى را به آتش می کشند و موهوماتی از این قبیل...که با هیچ عقل و منطقی مناسبت ندارد و قابل قبول نیست (15) علاوه برای انسان این امکان وجود دارد که با اتخاذ شیوه هایی از آزار آنان در امان بماند.

در باره قدرت روح باید گفت از آنجا که روح، یک امر مادّی نیست؛ محدودیت ماده را ندارد و به سان اشعه خورشید که از ورای شیشه و ابر به داخل اتاق و منزل می‏تابد و هیچ کدام از آنها نمی‏تواند مانع از حضور و حرکت حیات آفرین ذرّات آن شود، می تواند در همه جا حاضر شود. (16) چنانکه از آیات و روایات استفاده می شود که روح انسانها پس از مرگ می توانند از مسائل دنیا آگاهی پیدا کنند و ارواح مؤمنان بر حسب قدر و اندازه فضیلت شان کم و بیش خانواده شان را زیارت می کنند . (17) البته طبق روایات این امتیازات ، اختصاص به ارواح مؤمنان داشته که با اذن خداوند از آزادی نسبی برخوردارند، اما ارواح کافران و مشرکان و کسانی که اهل پلیدی و ظلمند، در وادی برهوت به بند کشیده شده و در عقاب اعمال خود گرفتارند و نمی توانند آزادانه رفت و آمد کنند .

بر این اساس نظریه اذیت و آزار ارواح خبیثه و سرگردان و تأثیر گذاری آنان در موفقیت یا عدم موفقیت انسان در کارها که همان دخالت آنها در تدبیر امور عالم می باشد فرضیه ای پوچ و تو خالی و عاری از ادله عقلی، تجربی و نقلی است؛ زیرا پر واضح است که نه ارواح آنقدر بیکارند که بی جهت در کار خلق الله دخالت کنند، (18) و نه چنین قدرت و اجازه ای از سوی خداوند دارند؛ زیرا اوست که تنها مؤثر در عالم وجود است.

برای آگاهی بیشتر به منابع زیر مراجعه کنید:

غرایب و عجایب الجن، بدر الدین بن عبدالله الشبلى، ترجمه و تحقیق و تعلیق ابراهیم محمد الجمل.

جن و شیطان، علیرضا رجالى، تهران، نشر نبوغ.

عود ارواح؛ ناصر مکارم شیرازی.

ارتباط با ارواح، ناصر مکارم شیرازی، انتشارات نسل جوان.

(1) حجر، 27: "والجانَّ خلقناه من قبلُ من نارالسموم"، و جان را از پیش، از آتش زهرآگین آفریدیم.

(2) رحمن، 15: "وخلق الجان من مارج من نار"؛ و جن را از آمیخته‏اى از آتش آفریدیم.

(3) حِجر، 29-42، جن، 11-15

(4) قاموس قرآن، واژه‏ى جن.

(5) میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ناشر مکتب الاعلام الاسلامی، 1403 ه. ق، 1362 ه. ش، ج 2 ، ص 11، ح 2658؛ اصول کافی (مترجم)، ج 2، کتاب الحجة، "باب آمدن جن نزد ائمه(ع) و پرسیدن از مسایل دینی"، ص 243، ح

4. لازم به یادآوری است 7 حدیث دیگر درباره جن در همین کتاب آورده شده است؛ سفینة البحار، للشیخ عباس القمی، دار الاسوه، الطبعة الثانیة، 1416 ه. ق، ج 1، باب الجیم بعده النون، ص 673؛ معارف قرآن، استاد مصباح یزدی، ص 316 .

(6) نک: مکارم شیرازی، 50 درس اصول عقائد برای جوانان.

(7)اسراء، 85. «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلا»

(8) آنجا که سخن از ارتباط روح با جسم است و تاثیر متقابل این دو در یکدیگر، نام" روان" را بر آن می گذاریم و آنجا که پدیده‏هاى روحى جداى از جسم مورد بحث قرار می گیرند نام روح را به کار می بریم.

(9) اقتباس از نمایه: فعالیت روح در خواب و بی هوشی، سؤال 1524 (سایت: 1895) .

(10) نک: ترجمه المیزان، ج ‏19، ص344.

(11) اقتباس از نمایه: آگاهی روح پس از مرگ، سؤال 991 (سایت: 1059).

(12) نمل، 40 - 30.

(13) جوادى آملی، عبدالله، تفسیر موضوعى، ج1، ص 119.

(14) شیخ مفید، ارشاد، ص ۳۹۹ . ،به نقل از سایت تبیان

(15) مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 25، دارالکتب الاسلامیه، چاپ نهم، ص155 و 156.(با دخل و تصرف)

(16) برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه: احضار روح بوسیله منافقین، سؤال 650 (سایت: 1050) .

(17) مجلسى، بحارالانوار، ج 6، ص 268 . برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه: آگاهی روح پس از مرگ، سؤال 991 (سایت: 1059).

(18) مکارم شیرازی، ناصر، ارتباط با ارواح، انتشارات نسل جوان، چاپ دهم، ص162.

برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

هشدار در صورت استفاده از ف*ی*ل*ت*ر شکن کریو یا امثال آن

بچه ها این هشدار رو جدی جدی بگیرید مخصوصا زمانی که دارین خرید اینترنتی می کنید اینو خیلی وقت پیش می خواستم پست کنم ولی الان یادم اومد گذاشتم

==========================================

چند وقتی است که وب‌ سایت‌های زیادی در ایران و خارج از ایران اقدام به فروش وی‌/پی‌/انی با نام KERIO کرده‌اند، که خب مثل اینکه کار هم می‌کنه و وب‌سایت‌ها و سرویس های مختلفی را باز می‌کند.

هشدار امنیتی بسیار مهم

کریو یکی از نا امن ترین فیلترشکن هایی است که تا بحال عرضه شده است. اگر شما از این سرویس استفاده میکنید یا میخواهید استفاده کنید. باید بگم که با استفاده از کریو تمامی اطلاعات شما قابل هک شدن است. به صورتی که شما به هر آدرس اینترنتی که بروید. در سرور کریو ثبت میشود و قابل دیدن میباشد. ما این حرف را با مدرک به شما ثابت میکنیم.

امروز می خواهیم به شما نشان دهیم که هر فعالیتی که شما با این سرویس انجام دهید توسط ارائه دهنده آن وی‌پی‌ان که همان مسئول سرور است قابل مشاهده است و فکر کنم این روزها به ابزاری برای ردگیری کاربران و فعالان شبکه‌های اجتماعی درایران تبدیل شده است.




تصاویری که ادامه خواهید دید مربوط به سرور یک KERIO است که چند کاربر دارد و می‌توانید به خوبی و واضحی کامل ببینید که کاربران به چه وب‌سایت‌هایی سر زده‌اند و چه کاربری چه چیزی دیده است و ...

اینم آدرس هشدار پلیس فتا(کلیک کنید)

آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟

الله,خداوند


أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انتِقَامٍ(36 و 37 زمر)

آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟ و مردم تو را از غیر خدا می‌ترسانند و هر که را خدا گمراه کند پس هیچ راهنمایی برای او نخواهد بود. و هر که را خداوند هدایت کند، پس هیچ گمراه کننده‌ای برای او نیست، آیا خداوند، نفوذناپذیر و صاحب انتقام نیست.
بت پرستان به پیامبر اسلام می‌گفتند: اگر بت‌های ما را تحقیر کنی، به تو بلا و آزار می‌رسد...(ادامه مطلب)



الله,خداوند

أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انتِقَامٍ(36 و 37 زمر)
آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟ و مردم تو را از غیر خدا می‌ترسانند و هر که را خدا گمراه کند پس هیچ راهنمایی برای او نخواهد بود. و هر که را خداوند هدایت کند، پس هیچ گمراه کننده‌ای برای او نیست، آیا خداوند، نفوذناپذیر و صاحب انتقام نیست.

بت پرستان به پیامبر اسلام می‌گفتند: اگر بت‌های ما را تحقیر کنی، به تو بلا و آزار می‌رسد. این آیه نازل شد و به حضرت دلداری داد که: «ألیس اللّه بکافٍ عبده»

قرآن، با تعبیرهای گوناگونی مصونیّت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را از انواع توطئه‌ها مطرح کرده است: نظیر آیهٔ «و اللّه یعصمک من الناس»(مائده، 67) و «انّا کفیناک المستهزئین»(حجر، 95) چنانکه خداوند نوح را از غرق شدن و ابراهیم را از آتش و موسی را از خطر فرعون و عیسی را از به دار آویخته شدن حفظ کرد.

وظیفهٔ ما در هر شرایطی بندگی خداست. در حدیث می‌خوانیم: «مَن أصبح و همومه هَمٌّ واحد، کفاه اللّه هموم الدنیا والآخرة» کسی که همهٔ تلاش و همتش بندگی خدا باشد، خداوند خواسته‌های دنیا و آخرتش را برآورده می‌کند.

پیام ها

1- اگر انسان بندهٔ خدا شد، بیمه می‌شود و خداوند امور او را کفایت و کفالت می‌کند. «ألیس اللّه بکاف عبده»
2- در برابر تهدیدهای دشمنان، با یاد امداد و تکفّل الهی، خود را آرام کنیم. «ألیس اللّه بکافٍ عبده و یخوّفونک»
3- ابزار کافران، ایجاد محیط رعب و وحشت است. «یخوفونک بالّذین من دونه»
4- هدایت و ضلالت به دست خداست، «یضلل اللّه - یهد اللّه» لکن مقدّمات دریافت هدایت یا محروم شدن از آن، به دست انسان است. چنانکه در آیات دیگر می‌خوانیم: «یهدی اللّه من ینیب»(شوری، 13) و «لا یهدی من هو مسرف کذّاب»(غافر، 28)

5 - از کمی تعداد و امکانات نترسید، از این بترسید که از مدار بندگی خدا بیرون روید، که اگر بندهٔ او باشید هیچ قدرتی شما را نمی‌شکند. «فما له من مضل»
6- انسان موجودی است که در سنگدلی به جایی می‌رسد که هیچ راهنمایی در او مؤثّر نیست. «فما له مِن هاد» و در ایمان به جایی می‌رسد که هیچ حادثه‌ای او را منحرف نمی‌کند. «فماله من مضل»
7- گمراه شدن انسان از سوی خداوند بی مقدّمه نیست، کیفر عملکرد خود انسان است. «ذی انتقام»
8 - حمایت خداوند گاهی در قالب تکفل بنده است و گاهی در قالب انتقام از مخالفان. «ذی انتقام»




اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

هدف آفرینش انسان


راز آفرینش انسان

...بگذار هر چه می گویند بگویند...
...بگذار تو را باور نداشته باشند...
...بگذار با این فکر محدودشان دنبال علم اثبات تو باشند...
...و در آخر حیران گشته و تو را انکار کنند...
...عاشقانه می گویم همین قرآن و اهل بیتت برایم تا اخر کافیست...
...بگذار راز هر آفرینش را به حساب احتمال بگذارند...
...بگذار در دنیای علم محدودشان تا آخر حیران بمانند...

===========================================

مطلبی از هدف آفرینش انسان در ادامه مطلب

راز آفرینش انسان

...بگذار هر چه می گویند بگویند...
...بگذار تو را باور نداشته باشند...
...بگذار با این فکر محدودشان دنبال علم اثبات تو باشند...
...و در آخر حیران گشته و تو را انکار کنند...
...عاشقانه می گویم همین قرآن و اهل بیتت برایم تا اخر کافیست...
...بگذار راز هر آفرینش را به حساب احتمال بگذارند...
...بگذار در دنیای علم محدودشان تا آخر حیران بمانند...

===========================================

هدف از افرینش انسان


در خلقت و آفرینش، دو هدف می‌توان تصور کرد: نخست، هدف متوسط و دوم،هدف غایی و عالی. با مراجعه به آیات قرآن وروایات اهل بیت علیهم السلام روشن می‌شود که هدف متوسط خلقت، عبادت و بندگی خداست.


بندگی

الف) اگر پاسخ داده شود: «هدف، همان عبادت و پرستش خداوند است.»، این پرسش مطرح می‌شود که «مگر خداوند، نیازمندعبادت و پرستش بندگان است؟».

ب) اگر پاسخ بدهید: «خداوند، قادر ومتعال است.»، این پرسش به ذهن می‌آید که «چرا و چگونه جهان را آفرید؟ آیا هرقادری که می‌تواند کاری کند، باید آن را انجام دهد؟»

پ) در صورتی که پاسخ داده شود: «هدف،تکامل انسان‌ها است.»، این پرسش مطرح می‌شود که «تکامل انسان، چه اثری دارد؟چگونه می‌تواند هدف آفرینش باشد؟»

ت) بر فرض، به تکامل معهود و کمال مطلوب رسید، چه می‌شود؟

پاسخ: این پرسش، سابقه دیرینه ای دارد ومانند برخی از مسایل فلسفی، برای همگان مطرح است. غالب انسان‌ها مایلند بفهمند که «هدف خلقت خودشان و یا مجموعه انسان‌ها چیست؟»...

این پرسش برای افرادی به صورت یک عقده «لاینحل » در می‌آید، که دایره هستی رابه جهان ماده منحصر می‌نمایند و مرگ راپایان زندگی بشر می‌دانند و عالمی به نام «رستاخیز» و سرایی به عنوان «آخرت » رانمی پذیرند.

اما کسانی که زندگی مادی را برای انسان منزلی از منازل زندگی بشر می‌دانند و به دنبال این جهان به سرای دیگری معتقدند واین جهان را روزنه و پلی برای نیل به ابدیت می‌دانند، در مکتب این افراد، پاسخ به این پرسش، آسان است و برفرض اگر هدف ازآفرینش انسان را در این جهان نتوانندبدانند، هدف از خلقت را در جهان دیگر و درزندگی ابدی، جست و جو می‌کنند ومی گویند: «هدف خلقت انسان در این جهان،آماده کردن او برای یک زندگی جاودانی است که خود هدف و مطلوب نهایی است.»

بعد از ذکر این مقدمه، ابتدا به طور اجمال به بررسی هدف از آفرینش می‌پردازیم وسپس مطالبی درباره پرسش‌هایی که مطرح شد، بیان می‌شود.

در خلقت و آفرینش، دو هدف می‌توان تصور کرد: نخست، هدف متوسط و دوم،هدف غایی و عالی. با مراجعه به آیات قرآن وروایات اهل بیت علیهم السلام روشن می‌شود که هدف متوسط خلقت، عبادت و بندگی خداست. این مطلب، در همه پدیده های عالم ساری وجاری است.

خداوند، درباره همه اشیای مادی عالم می‌فرماید:«... وان من شی ءالا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم...» (1) ، همه موجودات تسبیح خدا می‌گویند، اما شما تسبیح آنان رانمی فهمید. و درباره جن و انسان نیزمی فرماید: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون » (2) ; آفرینش جن و انسان برای بندگی است. بنابراین از دیدگاه وحی،همه هستی تسبیح گوی ذات او هستند ومشغول عبادت، و عبادت هم هدف متوسط خلقت است. (3)

آیا خدا در آفرینش ذی نفع است یا نه؟ در پاسخ باید گفت: منفعت و سودبه خلق برمی گردد نه به خالق، یعنی خدا ذی نفع نیست، یا به عبارتی، ناقص نیست که با این کاربه کمال برسد، بلکه سود به مخلوق بر می‌گردد

اما هدف عالی و غایی، وصول به مبدا نورهستی است، یعنی منتهی الیه سیرمخلوقات، اوست: «و ان الی ربک المنتهی » (4) ; انتهای سیر انسان به سوی پروردگار است. «الی ربک الرجعی » (5) ;برگشت به سوی خداست. «انا لله و اناالیه راجعون » (6) : که همگی این آیات غایت سیر را روشن می‌کنند. البته رسیدن به خدا همان به کمال مطلق رسیدن مخلوقات است. موقعی پدیده های هستی، کمال آخرخود را می‌یابند که به قرب الهی برسند. پس روشن شد هدف غایی خلقت، به کمال رسیدن همه موجودات و رسیدن انسان به مقام قرب الهی است.

در این جا دو مطلب دیگر را نیز باید موردتوجه قرار داد:

نخست این که خدای تعالی فیاض، به تمام معناست و باران رحمت او بر سربندگان،همیشه می‌بارد و مانعی هم برای آن نمی‌توان تصور کرد. به دیگر سخن، مقتضی موجود و مانع مفقود است، پس باید خلق کند، چون لازمه ذات او، خلاقیت و فیاض بودن است.

دوم این که آیا خدا در آفرینش ذی نفع است یا نه؟ در پاسخ باید گفت: منفعت و سودبه خلق برمی گردد نه به خالق، یعنی خدا ذی نفع نیست، یا به عبارتی، ناقص نیست که با این کاربه کمال برسد، بلکه سود به مخلوق بر می‌گردد.

من نکردم خلق تا سودی کنم

بلکه تا بربندگان جودی کنم

به عبارت دیگر آفرینش، احسان و فیض است از جانب خدا نسبت به مخلوقات; وچنین آفرینشی حسن ذاتی دارد و قیام به انجام فعلی که ذاتا پسندیده است; جز این که خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگری نیازی ندارد. بنابراین اگر کسی بپرسد: «چرا خالق منان، دست به چنین کار پسندیده بالذات زده است؟» در پاسخ باید گفت: «خداوند که فیاض علی الاطلاق است، باتوجه به این که می‌توانست موجودی را خلق کرده و به کمال برساند، اگر چنین نمی‌کرد، جای پرسش وایراد به او بود.»

پاسخ بخش الف:

عبادت
همان طورکه می‌دانید هدف از فعل، درخداوند متعال و انسان‌ها متفاوت است.در افعال ما انسان‌ها هدف و غرض عبارت است از آن فایده ای که هنگام فعل، انسان در نظر می‌گیرد و برای رسیدن به آن تلاش می‌کند. یعنی هدف انسان ازفعالیت هایش، دفع کمبودها ونیازمندی های خودش می‌باشد; اما خدای متعال به چیزی نیاز ندارد تا برای تامین آن، کاری انجام دهد. او کمال مطلق است و هرکس هرچه دارد و هرچه که از هستی بهره ای داشته باشد، از او گرفته است و در ذات خود فاقد چیزی نیست تا باکار واجدشود; بلکه هدف از افعال خداوند تناسب با ذات الهی داشتن یا رفع نیاز بندگان است.
درمورد عبادت هم همان طور که بیان شد،عبادت جزو اهداف آفرینش است و از اهداف متوسط برای رسیدن به کمال نهایی و غایی می‌باشد و فایده عبادت و هر اثر خوبی که داشته باشد، تنها عاید بنده می‌شود و او راپرورش داده، از نقص به کمال می‌برد و در این عبادت عبد هیچ فایده ای برای خداوندمتصور نیست.

پاسخ بخش ب:

در این که خداوند قادر علی الاطلاق است بحثی نیست، همچنان که کارهایش بی غرض نمی‌باشد و این طور نیست که هرکاری انجام بدهد، بلکه کارها و افعالش از روی حکمت،مصلحت و هدف خاصی صورت می‌گیرد که به حکیمانه بودن افعالش امور ذیل دلالت دارد:

1 - وجدان و تجربه; به هر موجودی که درعالم نگاه می‌کنیم آن را با هدف و حکیمانه می‌بینیم که این حاکی از حکیم بودن خداوندو حکیمانه بودن افعالش است.

2 - یکی از اسمای الهی که در قرآن برآن تکیه شده «حکیم » است; اقتضای این صفت،این است که تمام افعال خدای متعال حکیمانه باشد. همچنان که آیات متعددی(انعام/ 73; آل عمران/ 119; دخان/ 38 و...)دلالت می‌کند براین که تمام افعال الهی دارای هدف صحیح است.

بنابراین، خداوند قادر است و جهان را ازروی هدف و غرض آفریده است که بیان مشروحش در عبارت بالا (به دیگر سخن...)گذشت.

خداوند، درباره همه اشیای مادی عالم می‌فرماید: «... وان من شی ءالا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم...» ، همه موجودات تسبیح خدا می‌گویند، اما شما تسبیح آنان رانمی فهمید. و درباره جن و انسان نیزمی فرماید: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون » ; آفرینش جن و انسان برای بندگی است. بنابراین از دیدگاه وحی،همه هستی تسبیح گوی ذات او هستند ومشغول عبادت، و عبادت هم هدف متوسط خلقت است

پاسخ بخش پ:

همان طور که اشاره شد، هدف غایی ازخلقت انسان، تکامل و وصول به رحمت الهی است و افرادی می‌توانند از این رحمت وفیض الهی استفاده کنند که به نهایت درجه تکامل رسیده باشند; از این رو اثر تکامل آرامش در سایه سار رحمت الهی است: «...و لا یزالون مختلفینأ— الا من رحم ربک و لذلک خلقهم » (7) ; آنان همواره در اختلافند، مگر کسانی که پروردگارت رحمت آورد; و برای همین (رحمت) آنان راآفرید.

که این (رحمت) باعث ورود به بهشت ومخلد بودن در آن و زندگی جاودان داشتن درآن جا می‌شود. (8)

چنان که مولای متقیان می‌فرماید: «اما بعد بی گمان خدای سبحان دنیا را مقدمه‌ی زندگی پس از آن قرار داده است و آن را برای مردم، بوته آزمونی شمرده است تاهر آن که را نیکوکارتر است، بازشناسد. این است که ما برای دنیاآفریده شده‌ایم و ماموریت مان تلاش در جهت آن نیست; بلکه برای آزمایش در دنیا نهاده شده‌ایم.» (9)

پاسخ بخش ت:

نکته اساسی در مورد اهداف این است که هدف نهایی هرچه باشد،چرا ندارد. توضیح این که اگر ازمحصلی سؤال کنیم: برای چه درس می‌خوانی؟ می‌گوید: برای این که دکتر یا مهندس شوم. می‌گوییم:مدرک برای چه می‌خواهی؟می‌گوید: برای این که فعالیت مثبتی انجام دهم و در آمد خوبی داشته باشم. بازمی گوییم: در آمد خوب را برای چه می‌خواهی؟ می‌گوید: برای این که زندگی آبرومند و مرفهی داشته باشم، سرانجام می‌پرسیم: زندگی مرفه و آبرومند برای چه می‌خواهی؟ در این جا می‌بینیم لحن سخن او عوض می‌شود و می‌گوید: خوب برای این که زندگی مرفه و آبرومندی داشته باشم.یعنی همان پاسخ سابق را تکرار می‌کند.

این دلیل براین است که او به پاسخ نهایی خویش رسیده که ورای آن، پاسخ دیگری نیست. در این جا هم وقتی گفته می‌شود:هدف از آفرینش چیست؟ می‌گوییم: برای تکامل انسان و دریافت رحمت. اگر پرسیده شود: تکامل و قرب پروردگار برای چه منظوری است؟ می‌گوییم: برای قرب به پروردگار! یعنی این هدف نهایی است و همه چیز را برای تکامل و قرب می‌خواهیم، اماقرب و دریافت رحمت را برای خودش (یعنی برای تقرب به پروردگار) که ماورای آن پاسخ دیگری نیست. (10)

پی نوشت ها :

1 - سوره اسراء، آیه 44.

2 - سوره ذاریات، آیه 56.

3 - سوره النجم، آیه 42.

4 - سوره علق، آیه 8.

5 - سوره بقره، آیه 156.

6 - ترجمه المیزان، موسوی همدانی، ج 18،ص 612 – 614.

7 - سوره هود، آیات 118 و 119.

8 - معارف قرآن، آیة الله مصباح یزدی 3/1.

9 - فرهنگ آفتاب تفصیلی نهج البلاغه، عبدالحمیدمعادیخواه، ج 1، ص 77.

10 - تفسیر نمونه، آیة الله مکارم شیرازی، ج 22، ص 393

فرآوری : زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان


منبع :

تفسیر درس آیت الله خامنه ای


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

داعش به ایران حمله کرد

داعش پایگاه نظامی ایران را هدف قرار داد
متاسفانه چندی پیش با خبر شدیم که گروهک تروریستی داعش از مرز ترکیه وارد خاک ایران شده و چند مرزبان ایرانی را ربوده اند از آن گذشته دولت ایران این اخبار را تا جایی که می تواند مخفی نگه می دارد و اگر کسی هم آن را افشا کند با عاملین برخورد می شود.
در کلیپی که در زیر دانلود خواهید کرد خمپاره و موشک هایی که داعش پایگاه های ایران را هدف قرار می دهد را مشاهده خواهید کرد حال چرا ایران جلوی پیشروی این گروهک مزدور را نمی گیرد جای بحث است متاسفانه تا حالا شماری از هم وطنای ایرانی کشته شده اند.

در کلیپ زیر به هیچ عنوان صحنه های دلخراشی نیست و فقط لحظه ی هدف قرار گرفتن یکی از پایگاههای ایران توسط موشک های دور برد داعش را مشاهده خواهید کرد


اگر این خبر ناراحتتون کرد قبل از دیدن کلیپ منو ببخشید چون من نمی تونستم این خبر رو مخفی نگه دارم امیدوارم منو ببخشید و بدونید که دوستتون دارم



کلیپ های دلخراش در ادامه مطلب فکر کنم دیگه هشدار لازم نیست چون دیگه هر کس می دونه منظور از کلیپ دلخراش سربریدن هست...
داعش پایگاه نظامی ایران را هدف قرار داد
متاسفانه چندی پیش با خبر شدیم که گروهک تروریستی داعش از مرز ترکیه وارد خاک ایران شده و چند مرزبان ایرانی را ربوده اند از آن گذشته دولت ایران این اخبار را تا جایی که می تواند مخفی نگه می دارد و اگر کسی هم آن را افشا کند با عاملین برخورد می شود.
در کلیپی که در زیر دانلود خواهید کرد خمپاره و موشک هایی که داعش پایگاه های ایران را هدف قرار می دهد را مشاهده خواهید کرد حال چرا ایران جلوی پیشروی این گروهک مزدور را نمی گیرد جای بحث است متاسفانه تا حالا شماری از هم وطنای ایرانی کشته شده اند.

در کلیپ زیر به هیچ عنوان صحنه های دلخراشی نیست و فقط لحظه ی هدف قرار گرفتن یکی از پایگاههای ایران توسط موشک های دور برد داعش را مشاهده خواهید کرد


اگر این خبر ناراحتتون کرد قبل از دیدن کلیپ منو ببخشید چون من نمی تونستم این خبر رو مخفی نگه دارم امیدوارم منو ببخشید و بدونید که دوستتون دارم



کلیپ های دلخراش در ادامه مطلب فکر کنم دیگه هشدار لازم نیست چون دیگه هر کس می دونه منظور از کلیپ دلخراش سربریدن هست...
=======================================================
خوب دوستان می دونم تیتر خبر واقعا جوری هست که ادم یه لحضه هنگ می کنه من که همچین خبری رو ببینم می ترسم ولی شما رو نمی دونم
اما واقعا اگه خدایی نکرده یه همچین وضعی پیش بیاد و فقط راهی جز مرگ جلوی چشمون نباشه آیا طوری زندگی کردیم که دیگه نگران اون دنیا نباشیم
چقد بندگی خدا کردیم تا حالا فکر کردیم
دیگه بیشتر از اینا چیزی نمی گم همون تیتر خبر می تونه گویای خیلی چیزا باشه

در پایان بازم معذرت می خوام
این پست رو برای بعضیا و خودم گذاشتم

داستان اصحاب کهف و محل غار کهف

داستان اصحاب کهف


غار کهف

سؤال كافران از سه چيز

روايت شده: قبل از هجرت، نمايندگان كفار قريش در مكه به مدينه سفر كردند و از دانشمندان يهود در مورد مبارزه با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم استمداد نمودند، دانشمندان يهود به آن‏ها گفتند: سه سؤال از محمد صلى الله عليه و آله و سلم بپرسيد، اگر پاسخ شما را داد، او پيامبر و رسول است وگرنه، به دروغ ادعاى پيامبرى می كند، و با او هر گونه كه صلاح می دانيد مبارزه كنيد. اين سؤال‏ها عبارتند از:

1 - در مورد اصحاب كهف بپرسيد كه سرگذشت آن‏ها چيست؟

2 - از ماجراى ذوالقرنين كه بر مشرق و مغرب دست يافت بپرسيد.

3 - از روح بپرسيد كه چيست؟

و طبق روايتى، گفتند: اگر محمد صلى الله عليه و آله و سلم به دو سؤال نخست پاسخ داد و در مورد روح پاسخ نداد، او پيامبر است.

نمايندگان قريش به مكه بازگشتند، و ماجرا را به كفار قريش گفتند، آن‏ها به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفته و اين سه سؤال را مطرح كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به آن‏ها فرمود: پاسخ شما را می دهم، ولى ان شاءالله نگفت، كافران رفتند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پانزده شب منتظر وحى الهى بود، ولى جبرئيل نيامد، (بقیه در ادامه مطلب)

داستان اصحاب كهف‏


غار کهف


سؤال كافران از سه چيز

روايت شده: قبل از هجرت، نمايندگان كفار قريش در مكه به مدينه سفر كردند و از دانشمندان يهود در مورد مبارزه با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم استمداد نمودند، دانشمندان يهود به آن‏ها گفتند: سه سؤال از محمد صلى الله عليه و آله و سلم بپرسيد، اگر پاسخ شما را داد، او پيامبر و رسول است وگرنه، به دروغ ادعاى پيامبرى می كند، و با او هر گونه كه صلاح می دانيد مبارزه كنيد. اين سؤال‏ها عبارتند از:

1 - در مورد اصحاب كهف بپرسيد كه سرگذشت آن‏ها چيست؟

2 - از ماجراى ذوالقرنين كه بر مشرق و مغرب دست يافت بپرسيد.

3 - از روح بپرسيد كه چيست؟

و طبق روايتى، گفتند: اگر محمد صلى الله عليه و آله و سلم به دو سؤال نخست پاسخ داد و در مورد روح پاسخ نداد، او پيامبر است.

نمايندگان قريش به مكه بازگشتند، و ماجرا را به كفار قريش گفتند، آن‏ها به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفته و اين سه سؤال را مطرح كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به آن‏ها فرمود: پاسخ شما را می دهم، ولى ان شاءالله نگفت، كافران رفتند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پانزده شب منتظر وحى الهى بود، ولى جبرئيل نيامد، به گونه ‏اى كه كافران شماتت و شايعه‏ سازى كردند، اين موضوع موجب رنجش خاطر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گرديد، آن گاه جبرئيل نازل شد و سوره كهف را نازل كرد (آرى نگفتن ان شاءالله موجب تاخير وحى می گرديد) در سوره كهف، به سؤال اول (داستان اصحاب كهف) و دوم (داستان ذوالقرنين) پاسخ داده شده، و در مورد روح، آيه 85 اسراء نازل شد كه حقيقت روح را تنها خدا می داند.

ماجراى اصحاب كهف در قرآن همانگونه كه در قرآن معمول است، به طور فشرده (از آيه 9تا 27 سوره كهف) آمده است، و در روايات اسلامى، و گفتار مفسران و مورخان، مختلف نقل شده، بعضى به طور مشروح و بعضى به طور خلاصه، و يا بعضى بخشى از داستان را ذكر كرده‏اند و بخش ديگر را ذكر نكرده‏اند، ما در اين جا بهتر ديديم كه چكيده مطلب را از مجموع روايات - با توجه به عدم مخالفت آن با قرآن - بياوريم.

از سال 249 تا 251 ميلادى، طاغوتى به نام دقيانوس (دقيوس)، به عنوان امپراطور روم در كشور پهناور روم سلطنت می كرد، و شهر اُفْسوس (در نزديكى اِزمير واقع در تركيه فعلى يا در نزديك عمان پايتخت اردن) پايتخت او بود، او مغرور جاه و جلال خود شده بود و خود را (همچون فرعون) خداى مردم می دانست، و آن‏ها را به بت‏پرستى و پرستش خود دعوت می نمود و هر كس نمی پذيرفت او را اعدام می كرد. خفقان و زور و وحشت عجيبى در شهر اُفسوس و اطراف آن حكمفرما بود.

او شش وزير داشت كه سه نفر آن‏ها در جانب راست او و سه نفرشان در اطراف چپ او مى نشستند، آن‏ها كه در جانب راست او بودند، نامشان تمليخا، مكسلمينا و ميشيلينا بود، و آن‏ها كه در جانب چپ او بودند، نامشان مرنوس، ديرنوس و شاذريوس بود، كه دقيانوس در امور كشور با آن‏ها مشورت می كرد.

دقيانوس در سال، يك روز را عيد قرار داده بود، مردم و او در آن روز جشن مفصلى می گرفتند.

در يكى از سال‏ها، در همان روز عيد در كاخ سلطنتى، دقيانوس، جشن و ديدار شاهانه برقرار بود، فرماندهان بزرگ لشگر در طرف راست او، و مشاوران مخصوصش در طرف چپ قرار داشتند، يكى از فرماندهان به دقيانوس چنين گزارش داد: لشگر ايران وارد مرزها شده است.

دقيانوس از اين گزارش به قدرى وحشت كرد كه بر خود لرزيد و تاج از سرش فرو افتاد. يكى از وزيران كه تمليخا نام داشت با ديدن اين منظره، دل دل گفت: اين مرد (دقيانوس) گمان می كند كه خدا است، اگر او خدا است پس چرا از يك خبر، اين گونه دگرگون و ماتم‏زده می شود؟!

اين وزيران ششگانه هر روز در خانه يكى از خودشان، محرمانه جمع می شدند، آن روز نوبت تمليخا بود، او غذاى خوبى براى دوستان فراهم كرد، ولى با اين حال پريشان به نظر می رسيد، همه دوستان (وزيران) آمدند، و در كنار سفره نشستند، ولى ديدند تمليخا ناراحت به نظر می رسد و تمايل به غذا ندارد، علت را از او پرسيدند.

تمليخا چنين گفت: مطلبى در دلم افتاده كه مرا از غذا و آب و خواب انداخته است.

آن‏ها گفتند: آن مطلب چيست؟

تمليخا گفت: اين آسمان بلند كه بی ستون بر پا است، آن خورشيد و ماه و ستارگان و اين زمين و شگفتی هاى آن، همه و همه بيانگر آن است كه آفريننده‏اى توانا دارند، من در اين فكر فرو رفته‏ام كه چه كسى مرا از حالت جنين به صورت انسان در آورده است؟ چه كسى مرا به شير مادر و پستان مادر در كودكى علاقمند كرد؟ چه كسى مرا پروراند؟ چه كسى چه كسى؟... از همه اين‏ها چنين نتيجه گرفته‏ام كه اين‏ها سازنده و آفريدگار دارند.

گفتار تمليخا كه از دل برمی خاست در اعماق روح و جان آن‏ها نشست و آن چنان آن‏ها را كه آمادگى قلبى داشتند، تحت تأثير قرارداد كه برخاستند و پا و دست تمليخا را بوسيدند و گفتند: خداوند به وسيله تو ما را هدايت كرد، حق با توست، اكنون بگو چه كنيم؟

تمليخا برخاست و مقدارى از خرماى باغ خود را به سه هزار درهم فروخت، و تصميم گرفتند محرمانه از شهر خارج شوند و سر به سوى بيابان و كوه بزنند، بلكه از زير يوغ بت‏پرستى و طاغوت‏پرستى نجات يابند. آن‏ها بر اسب‏ها سوار شدند و شبانه از شهر اُفسوس خارج شدند، و هنگامى كه بيش از يك فرسخ ره پيمودند، تمليخا به آن‏ها گفت: ما اكنون دل از دنيا بريده‏ايم و دل به خدا داده‏ايم و راه به آخرت سپرده‏ايم، بنابراين چنين راه را با اين اسب‏هاى گران قيمت نمی توان پيمود. شايسته است اسب‏ها را رها كرده و پياده اين راه را طى كنيم تا خداوند گشايشى در كار ما ايجاد كند.

آن‏ها پياده شدند و به راه ادامه دادند و هفت فرسخ راه رفتند، به طورى كه پاهايشان مجروح و خون‏آلود شد، تا به چوپانى رسيدند و از او تقاضاى شير و آب كردند، چوپان از آن‏ها پذيرايى كرد، و گفت: از چهره شما چنين می يابم كه از بزرگان هستيد، گويا از ظلم دقيانوس فرار كرده‏ايد.

آن‏ها حقيقت را براى چوپان بازگو كردند، چوپان گفت: اتفاقا در دل من نيز كه همواره در بيابان هستم و كوه و دشت و آسمان و زمين را می نگرم همين فكر پيدا شده كه اين‏ها آفريدگار توانا دارد. آن گاه دست آن‏ها را بوسيد و گفت: آن چه در دل شما افتاده در دل من نيز افتاده است، اجازه دهيد گوسفندان مردم را به صاحبانش برسانم، و به شما بپيوندم.

آنها مدتى توقف كردند، چوپان گوسفندان مردم را به صاحبانش سپرد، و سپس خود را به آن‏ها رسانيد در حلى كه سگش نيز همراهش بود.

آن‏ها ديدند اگر سگ را همراه خود ببرند، ممكن است صداى او، راز آن‏ها را فاش كند، هر چه كردند كه سگ را برگردانند، سگ باز نگشت. سرانجام به قدرت خدا به زبان آمد و گفت: مرا رها كنيد تا در اين راه پاسدار شما از گزند دشمنان شوم.

آن‏ها سگ را آزاد گذاشتند، و به حركت خود ادامه دادند تا شب فرا رسيد، كنار كوهى رسيدند. از كوه بالا رفتند، و به درون غارى پناهنده شدند.

در كنار غار چشمه‏ها و درختان و ميوه ديدند، از آن‏ها خوردند و نوشيدند، براى رفع خستگى به استراحت پرداختند، و سگ بر در غار دست‏هاى خود را گشود و به مراقبت پرداخت.

رد اين هنگام خداوند به فرشته مرگ دستور داد ارواح آن‏ها را قبض كند به اين ترتيب خواب عميقى شبيه مرگ بر آن‏ها مسلط شد.

و از اين رو كه در عربى به غار، كهف می گويند، آن‏ها به اصحاب كهف معروف شدند. به روايت ثعلبى، نام آن كوهى كه غار در آن قرار داشت انجلُس بود.

عكس العمل دقيانوس‏

دقيانوس پس از مراجعت از جشن عيد، و با خبر شدن از ماجراى فرارِ شش نفر از وزيران، بسيار عصبانى شد، لشگرى را كه از هشتاد هزار جنگجو تشكيل می شد مجهّز كرده، و به جستجوى فراريان فرستاد، در اين جستجو، اثر پاى آن‏ها را يافتند و آن را دنبال كردند تا بالاى كوه رفتند و به كنار غار رسيدند، به درون غار نگاه كردند، وزيران را پيدا كردند و ديدند همه آن‏ها در درون غار خوابيده‏اند.

دقيانوس گفت: اگر تصميم بر مجازات آن‏ها داشتم، بيش از اين كه آن‏ها خودشان خود را مجازات كرده‏اند نبود، ولى به بنّاها بگوييد بيايند و درِ غار را با سنگ و آهك بگيرند. (تا همين غار قبر آن‏ها شود) به اين دستور عمل شد، آن گاه دقيانوس از روى مسخره گفت: اكنون به آن‏ها بگوييد به خداى خود بگويند ما را از اين جا نجات بده.

زنده شدن و بيدارى پس از 309 سال‏

سيصد و نه سال قمرى (300 سال شمسى) از اين حادثه عجيب گذشت، در اين مدت دقيانوس و حكومتش نابود شد و همه چيز دگرگون گرديد.

اصحاب كهف پس از اين خواب طولانى (شبيه مرگ) به اراده خدا بيدار شدند، و از يكديگر درباره مقدار خواب خود سؤال كردند، نگاهى به خورشيد نمودند ديدند بالا آمده، گفتند: يك روز يا بخشى از يك روز را خوابيده‏اند.

سپس بر اثر احساس گرسنگى، يك نفر از خودشان را (كه همان تمليخا بود) مأمور كردند و به او سكه نقره‏اى دادند كه به صورت ناشناس، با كمال احتياط وارد شهر گردد و غذايى تهيه كند. تمليخا لباس چوپان را گرفت و پوشيد تا كسى او را نشناسد.

او با كمال احتياط وارد شهر شد، اما منظره شهر را دگرگون ديد و همه چيز را بر خلاف آن چه به خاطر داشت مشاهده كرده، جمعيت و شيوه لباس‏ها و حرف زدن‏ها همه تغيير كرده بود، در بالاى دروازه شهر، پرچمى را ديد كه در آن نوشته شده بود اءله اءلا الله، عِيسى رَسُولُ الله تمليخا حيران شده بود و با خود می گفت گويا خواب می بينم تا اين كه به بازار آمد، در آن جا به نانوايى رسيد. از نانوا پرسيد: نام اين شهر چيست؟

نانوا گفت: افسوس.

تمليخا پرسيد: نام شاه شما چيست؟

نانوا گفت: عبدالرحمن.

آن گاه تمليخا گفت: اين سكه را بگير و به من نان بده.

نانوا سكه را گرفت، دريافت كه سكه سنگين است از بزرگى و سنگينى آن، تعجب كرد، پس از اندكى درنگ گفت: تو گنجى پيدا كرده‏اى؟

تمليخا گفت: اين گنج نيست، پول است كه سه روز قبل خرما فروخته‏ام و آن را در عوض خرما گرفته‏ام و سپس از شهر بيرون رفتم و شهرى كه كه مردمش دقيانوس را می پرستيدند.

نانوا دست تمليخا را گرفت و او را نزد شاه آورد، شاه از نانوا پرسيد: ماجراى اين شخص چيست؟

نانوا گفت: اين شخص گنجى يافته است.

پادشاه به تمليخا گفت: نترس، پيامبر ما عيسى عليه‏ السلام فرموده كسى كه گنجى يافت تنها خمس آن را از او بگيريد، خمسش را بده و برو.

تمليخا: خوب به اين پول بنگر، من گنجى نيافته‏ام، من اهل همين شهر هستم.

شاه: آيا تو اهل اين شهر هستى؟

تمليخا: آرى.

شاه: نامت چيست؟

تمليخا: نام من تمليخا است.

شاه: اين نام‏ها، مربوط به اين عصر نيست، آيا تو در اين شهر خانه دارى؟

تمليخا: آرى، سوار بر مركب شو بروم تا خانه‏ام را به تو نشان دهم.

شاه و جمعى از مردم سوار شدند و همراه تمليخا به خانه او آمدند ، تمليخا اشاره به خانه خود كرد و گفت: اين خانه من است و كوبه در را زد، پيرمردى فرتوت از آن خانه بيرون آمد و گفت: با من چه كار داريد؟

شاه گفت: اين مرد تمليخا ادعا دارد كه اين خانه مال اوست؟

آن پيرمرد به او گفت: تو كيستى؟

او گفت: من تمليخا هستم.

آن پيرمرد بر روى پاهاى تمليخا افتاد و بوسيد و گفت: به خداى كعبه، اين شخص، جدّ من است، اى شاه! اينها شش نفر بودند از ظلم دقيانوس فرار كردند.

در اين هنگام شاه از اسبش پياده شد و تمليخا را بر دوش خود گرفت، مردم دست و پاى تمليخا را می بوسيدند. شاه به تمليخا گفت: همسفرانت كجايند.

تمليخا گفت: آن‏ها در ميان غار هستند...

شاه و همراهان با تمليخا به طرف غار حركت كردند، در نزديك غار تمليخا گفت: من جلوتر نزد دوستان می روم و اخبار را به آن‏ها گزارش می دهم، شما بعد بياييد، زيرا اگر بى خبر با اين همه سر وصدا حركت كنيم و آن‏ها اين صداها را بشنوند، تصور می كنند مأموران دقيانوس براى دستگيرى آن‏ها آمده‏اند و ترسناك می شوند.

شاه و مردم همان جا توقف كردند، تمليخا زودتر به غار رفت، دوستان با شوق و ذوق برخاستند و تمليخا را در آغوش گرفتند و گفتند: حمد و سپاس خدا را كه تو را از گزند دقيانوس حفظ كرد و به سلامتى آمدى.

تمليخا گفت: سخن از دقيانوس بگوييد، شما چه مدتى در غار خوابيده‏ايد؟

گفتند: يكروز يا بخشى از يك روز.

تمليخا گفت: بلكه 309 سال خوابيده‏ايددقيانوس مدتها است كه مرده است، پادشاه ديندارى كه پيرو دين حضرت مسيح عليه ‏السلام است با مردم براى ديدار شما تا نزديك غار آمده‏اند.

دوستان گفتند: آيا می خواهى ما را باعث فتنه و كشمكش جهانيان قرار دهى؟

تمليخا گفت: نظر شما چيست؟

آن‏ها گفتند: نظر ما اين است كه دعا كنيم خداوند ارواح ما را قبض كند، همه دست به دعا بلند كردند و همين دعا را نمودند، خداوند بار ديگر آن‏ها را در خواب عميقى فرو برد.

و درِ غار پوشيده شد، شاه و همراهان نزديك غار آمدند، هرچه جستجو كردند كسى را نيافتند و درِ غار را پيدا نكردند، و به احترام آن‏ها، در كنار غار مسجدى ساختند.

درسهاى مهم از ماجراى اصحاب كهف

در ماجراى اصحاب كهف درسهاى مهم و عميقى براى ما هست از جمله:

1 - بايد تحت تأثير جامعه قرار نگرفت، و نگفت: خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو بلكه بايد استقلال فكرى داشت.

2 - براى حفظ جان، بايد گاهى در پشت سپر تقيه و به طور تاكتيكى كار كرد، تا نيروها به هدر نرود.

3 - بايد از تقليد كوركورانه پرهيز كرد.

4 - بايد در بعضى از موارد، از محيطهاى فاسد هجرت كرد، تا رشد نمود.

5 - بايد در سختی ها به خدا توكل نمود.

6 - حتما امدادهاى غيبى به كمك رهروان مخلص حق، خواهد رسيد.

7 - بايد با تفكر و بحث‏هاى منطقى، خود را از خرافات و امور واهى رهانيد.

8 - از آزادگى اصحاب كهف همين بس كه مقام وزارت داشتند، ولى به خاطر آخرت و امور معنوى دل از دنيا كندند و به حق پيوستند، مانند يوسف عليه ‏السلام كه از زليخا و كاخ او بريد و گفت: زندان بهتر از آن چيزى است كه زنان مصر مرا به آن دعوت می كنند.

9- قرآن (در آيه 10 سوره كهف) از اصحاب كهف به عنوان فتيه (جوانمردان) ياد كرده است.

بنابراين جوانمرد كسى است كه ويژگی هاى بالا را داشته باشد.

سلام اصحاب كهف بر على عليه‏ السلام و مكافات كتمان حق‏

وه، چه مجلس خوبى و چه مجمع مفيدى، گروهى از دانش دوستان بصره با شورى خاص به گرد انس بن مالك آمده و از محضر وى كه مدتها از محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم معارف اسلامى را آموخته بودند؛ استفاده می كردند.

او نيز با اشتياق تمام احاديث را كه از پيامبر اسلام به ياد داشت براى شاگردان بازگو می كرد.

ولى روزى بر خلاف روزهاى ديگر، يكى از شاگردان برجسته او پرسشى عجيب كرد با اين كه انس مايل نبود پاسخ اين پرسش داده شود، ولى در شرايطى قرار گرفت كه ناگزير از پاسخ آن بود.

پرسش اين بود كه آن شاگرد با قيافه جدى در حضور شاگردان به انس رو كرد و گفت: اين لكه‏هاى سفيدى كه در صورت شما است از چيست؟ گويا اين‏ها نشانه بيمارى برص است با اين كه به گفته پدرم، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند مؤمنان را به بيمارى برص و جذام مبتلا نمی كند چه شده با اين كه شما از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستى، مبتلا به اين بيمارى می باشى؟

وقتى كه انس اين سؤال را شنيد، با كمال شرمندگى سر به زير افكند و در خود فرو رفت، اشك در چشمانش حلقه زد و گفت: اين بيمارى در اثر دعاى بنده صالح خدا اميرمؤمنان على عليه ‏السلام است!

شاگردان تا اين سخن را از اَنس شنيدند، نسبت به او بی علاقه شدند، و آن ارادت سابق به عداوت و دشمنى تبديل شده، اطرافش را گرفتند و گفتند: بايد حتما ماجراى اين دعا را بگويى وگرنه از تو دست بر نمی داريم و به شدت باعث ناراحتى تو می گرديم.

اَنس همواره طفره می رفت، بلكه اصل واقعه فاش نشود ولى در برابر ازدحام جمعيت و اصرار آنان راهى جز بيان آن را نداشت، از اين رو شروع به سخن كرد و چنين گفت: روزى در محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بودم، قطعه فرشى را گروهى از مؤمنين از راه دور نزد آن جناب به عنوان هديه آورده بودند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود: تا ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، زبير، سعد، سعيد، و عبدالرحمن را به حضورش بياورم، اطاعت كردم وقتى كه همه حاضر شدند، و روى فرش نامبرده نشستيم، حضرت على عليه‏ السلام هم در آن جا بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه ‏السلام فرمود: به باد فرمان بده تا سرنشينان اين فرش را سير دهد. حضرت على عليه ‏السلام به باد فرمود: به اذن پروردگار ما را سير بده، ناگاه مشاهده كرديم كه همه ما در هوا سير می كنيم، پس از پيمودن مسافتى در فضاى بسيار وسيع كه وصفش را جز خدا نمی داند، حضرت على عليه‏ السلام به باد امر فرمود كه ما را فرود آورد، وقتى كه بر زمين قرار گرفتيم، آن حضرت فرمود: آيا می دانيد اين‏جا كجاست؟ گفتيم: خدا و رسول او و وصى او بهتر م‏ی دانند.

فرمود: اين جا غار اصحاب كهف است اى اصحاب رسول خدا! سلام بر اصحاب كهف كنيد، به ترتيب اول ابوبكر بعد عمر، بعد طلحه و زبير و... سلام كردند جوابى شنيده نشد، من و عبدالرحمن سؤال كرديم و من گفتم: من اَنَس نوكر در خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستم، جوابى نشنيديم.

در آخر حضرت على عليه‏ السلام بر آنان سلام كرد بى درنگ ندايى شنيديم كه جواب سلام آن حضرت را دادند. آن جناب فرمود: اى اصحاب كهف! چرا جواب سلام اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را نداديد؟ گفتند: اى خليفه رسول خدا! ما جوانانى هستيم كه به خداى يكتا ايمان آورده‏ايم، خداوند ما را هدايت نموده است، ما از ناحيه خداوند مجاز نيستيم جواب سلام كسى بدهيم، مگر آن كه پيامبر يا وصى او باشد و شما وصى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم هستيد.

حضرت على عليه ‏السلام به ما رو كرد و فرمود: سخن اصحاب كهف را شنيديد؟ گفتم: آرى. فرمود: در جاى خود قرار گيريد، روى فرش قرار گرفتيم، به باد فرمان داد، در فضاى بى كران سير كرديم. هنگام غروب آفتاب به باد فرمود: ما را فرودبياور، در زمينى كه زعفرانى رنگ بود فرود آمديم كه در آن جا هيچگونه مخلوق و آب و گياهى نبود. گفتم: اى اميرمؤمنان هنگام نماز است، براى وضو آب نيست، آن جناب پاى مبارك خود را بر زمين زد، چشمه آبى پديد آمد و از آب آن چشمه وضو ساختيم، فرمود: اگر شتاب نمی كرديد آب بهشتى براى وضوى ما حاضر می شد. سپس نماز را خوانديم و تا نصف شب در آن جا بوديم، حضرت على عليه ‏السلام همچنان مشغول نماز بود، پس از فراغت از نماز فرمود: در جاى خود قرار گيريد، تا به نماز صبح پيامبر برسيم به باد فرمود: حركت كن، پس از حركت ناگاه ديديم در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هستيم، نماز را با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خوانديم آن حضرت پس از نماز رو به من كرد و فرمود: اى انس ماجراى شما را من بيان كنم يا شما بيان كنيد عرض كردم: شما بفرماييد آن حضرت تمام ماجرا را از اول تا آخر بى كم و كاست بيان كرد، كه گويى همراه ما بوده است.

انس كه با اين گفتار خود شاگردان را غرق در حيرت كرده بود، و شاگردان سراسر گوش شده بودند و با تمام وجود داستان اين حادثه عجيب را می شنيدند، و فراز و نشيب‏هاى آن را در قيافه رنگ به رنگ انس می ديدند، به اينجا كه رسيد، احساسات پرشور آن‏ها هماهنگ تغيير قيافه انس آنان را در مرحله ديگرى قرار داد و يك درس بسيار سودمندى كه هميشه سودمند بود و می توان گفت مغز و شاهكار درس‏ها است كه از اين ماجرا آموختند.

انس گفت: ... شاگردان من! پيامبر رو به من كرد و گفت: اى اَنَس روزى خواهد آمد كه على عليه ‏السلام (براى محكوم نمودن رقباى خود) از تو شهادت و گواهى می خواهد، آيا در آن وقت شهادت خواهى داد؟!

گفتم: البته و صد البته!

اين ماجرا در همين جا متوقف شد، خاطره عجيب و شگفت‏آورش همواره در ياد من بود، تا اين كه ماجراى جانسوز رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و خلافت ابوبكر پيش آمد، موضوع خلافت ابوبكر به دستيارى يارانش تحقق يافت تا روزى كه حضرت على عليه‏ السلام مردم را به حضور ابوبكر آورد و درباره خلافت سخن به ميان آمد، حضرت على عليه ‏السلام در حضور ابوبكر و مردم رو به من كرد و فرمود: اى اَنَس ديدنی هاى خود را راجع به آن فرش و سير كردن و سلام اصحاب كهف و سفارش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بگو.

(اوضاع و احوال طورى بود كه اگر مشهودات خود را می گفتم، دنياى من وخيم می شد و به شخصيت ظاهريم لطمه می خورد.)

گفتم: بر اثر پيرى، حافظه‏ام را از دست داده‏ام و آن و اقعه را فراموش كرده‏ام.

فرمود: مگر پيامبر از تو تعهد نگرفت كه هر وقت من از تو شهادت بخواهم كتمان نكنى، چگونه وصيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را از ياد برده‏اى؟!

آن گاه على عليه ‏السلام (كه می دانست اَنَس در اين موقعيت حساس براى آباد كردن دنياى خود اين خيانت ناجوانمردانه را كرده و پاى روى وجدان خود و خرد خود گذاشته است، طاقتش طاق شد) با دلى پرسوز متوجه خداوند شده و عرض كرد: خداوندا! علامت بيمارى برص را در چهره اين شخص ظاهر كن! (تا علامت و نشانه خيانتش در چهره‏اش باشد) ديده‏گانش را نابينا كن، و درد شكم را بر او مسلط فرما.

از آن مجلس كه بيرون آمدم، تا حال به اين سه بيمارى مبتلا هستم، اين بود قصه من و داستان برصى كه در من هست و شما از آن پرسيديد. گويند تا پايان عمر اين سه بيمارى از وجود انس برطرف نشد.

اصحاب كهف از ياران امام زمان (عج)

جالب اين كه: هنگامى كه حضرت ولى عصر امام مهدى (عج) ظهور می كند، يك گروه از كسانى كه رجعت می كنند و به ياران آن حضرت می پيوندند، اصحاب كهف هستند، چنان كه امام صادق عليه ‏السلام فرمود: از پشت كوفه (نجف اشرف) بيست و هفت نفر ظاهر شده و به امام مهدى (عج) می پيوندند، اين بيست و هفت نفر عبارتند از:

پانزده نفر از قوم مخصوص وهدايت يافته موسى عليه ‏السلام، هفت نفر از اصحاب كهف، يوشع بن نون (وصى موسى)، ابودُجانه انصارى، مقداد، سلمان (از ياران پيامبر) و مالك اشتر، و اين 27 نفر در پيشگاه آن حضرت به عنوان ياران مخصوص و فرماندهان، در قيام امام عصر (عج) حضور دارند.

اين تابلو نيز ما را با ويژگی هاى منتظران حقيقى و ياران راستين امام عصر (عج) آشنا می سازد، كه آن‏ها بايد همانند اصحاب كهف، جوانمردان آزاده و خودساخته و دلباخته خدا باشند، و به خاطر خداپرستى و طاغوت‏زدايى از زندگى مادى، دل ببرند، و به سوى خدا بپيوندند.(1)

قصه‏ هاى قرآن به قلم روان‏ - محمد محمدى اشتهاردی رحمه الله علیه

=======================================================

داستان اصحاب كهف ميان تمام اديان آسماني داستاني مشهور به حساب مي آيد ؛ قصه عجيب گروهي از مومناني كه از ظلم و جور حاكم آن زمان به غاري گريختند و به اذن خداوند براي در امان ماندن از گزند سربازان حكومتي به خوابي 300 ساله فرو رفتند. آنها پس از بيداري و بعد از اينكه از ماجرايي كه بر سرشان گذشته بود، باخبر شدند دوباره به غار برگشتند و از خدا طلب مرگ كردند . البته خدا هم دعايشان را مستجاب كرد و آنها در همان غار از دنيا رفتند و مكان غار كهف براي هميشه ناشناخته باقي ماند. امروز بعد از هزاران سال هنوز اين سوال مطرح است كه مكان واقعي غار اصحاب كهف كجاست . اگر چه در نقاط مختلف دنيا چندين غار وجود دارد كه گفته مي شود غار كهف هستند ولي تا به حال در مورد هيچ كدامشان اطمينان حاصل نشده است .
اصحاب كهف به نام ديگري هم مشهور هستند: اصحاب رقيم . رقيم در عربي به معني سنگ نوشته است و براي اين به آنها اصحاب رقيم هم مي گويند كه معروف است پس از اتفاق عجيبي كه برايشان افتاد، پادشاه آن زمان دستور داد و در كنار غار روي سنگي داستان شگفت انگيز اصحاب كهف را حكاكي كنند تا آيندگان هم از اين داستان مطلع شوند. بعضي ها هم معتقدند كه رقيم نام شهر اصحاب كهف بوده وعده اي هم رقيم را نام كوهي مي دانند كه غار در آن بوده اما در برخي از روايات آمده است كه اصحاب رقيم سه نفر بودند كه از ترس توفان به غاري پناه بردند و بعد از مدتي سنگي به خاطر بادهاي شديد در غار مسدود كرد و آنها براي هميشه همان جا باقي ماندند. آمدن نام رقيم در كنار نام اصحاب كهف باعث شده تا در كنار بسياري از مكان هايي كه به آنها مرتبط شده ، مسجد ، روستا يا كوهي به نام رقيم وجود داشته باشد.

هيچ كدام قطعي نيست

پيدا كردن اين غار براي مردم جهان به خصوص مسلمانان آن قدر با اهميت استكه تا به حال غارهاي مختلفي به عنوان غار كهف در دنيا مطرح شده است و تحقيق در اين باره همچنان ادامه دارد . با توجه به اين كه مي گويند اصحاب كهف در روم شرقي يا همان امپراتوري بيزانس زندگي مي كردند ، تمام جويندگان غار براي جست و جو به اين منطقه باستاني مي روند. اگر چه حتي پيدا كردن و دانستن مكان دقيق غار نمي تواند در اصل داستان و پيشينه تاريخي آن تاثيري داشته باشد ولي مردم مشتاق به ديدن مكاني هستد كه اصحاب كهف 300 سال را در آنجا گذراندند و در همان مكان نيز از دنيا رفتند. تا به حال از چند مكان نام برده شده است . اين غارها به اين ترتيب است: غار افيسوس در تركيه ، غار رجيب در اردن، غار قاسيون در دمشق ، غار نخجوان در آذربايجان ، غار گرانادا در اسپانيا و غار اسكانديناوي در شمال اروپا . به هر حال ، ميان احتمالاتي كه در اين زمينه وجود دارد كهف افيسوس و كهف رجيب مشهورتر است .

كهف افيسوس

در 73 كيلومتري از مير ـ شهري در تركيه ـ ويرانه هاي روستايي تاريخي به نام افيسوس به چشم مي خورد كه به نام تارسوس نيز شناخته مي شود و ميان مردم منطقه ، به هفت خفتگان كهف افيسوس مشهور است . البته تعداد آنها در روايات مختلف از سه تا هفت نفر متغير است محل دقيق ويرانه هاي افيسوس در كنار روستاي اياسلوك و در دامنه كوه هاي ينا يراغ بوده كه گفته مي شود غار كهف نيز در همين كوه است . همچنين در اين غار بزرگ حدود 100 قبر پيدا شده كه صاحبانشان مشخص نيستند ولي داراي قدمت زيادي هستند . ميان استخوان هاي پيدا شده اسكلت يك سگ نيز قابل شناسايي است .در مورد اين غار برخي شواهد موجودند كه با آيات قرآن مطابقت دارند در برخي هم برخلاف نشان هايي هستند كه در قرآن آورده است . براي مثال در نزديكي اين غار هيچ مسجد يا عبادتگاهي نيست در حالي كه در قرآن آمده است: «در آن نزديكي مسجدي ساخته شد و همچنين آمده كه جهت غار طوري بوده كه خورشيد از سمت راستشان طلوع مي كرده و هنگام غروب سمت چپشان بوده است.» و اين موضوع نشانگر اين است كه ورودي غار در قسمت جنوبي بوده است، در حالي كه ورودي غار افيسوس در شمال است . اما هيچ كس هنوز نمي داند كه منظور از اين شمالي و جنوبي بودن در هنگام داخل شدن است يا هنگام خارج شدن از غار و بنابراين هيچ كسي نمي تواند اين موضوع را كه غار همان غار كهف است يا خير تأييد يا رد كند.

كهف گرانادا

ميان كشورهايي كه ادعا مي كنند غار كهف در كوه هاي كشورشان قرار دارد نام اسپانيا نيز ديده مي شود كه در روزگاران بسيار دور يكي از بزرگ ترين مقر هاي مسلمانان بوده است . گرانادا نام شهري باستاني در اسپانياست . اين شهر در گذشته و توسط ملل مسلمان ، غرناطه ناميده مي شد و پايتخت اسلام در اندلس بود كه به خاطر زيبايي فراوانش به عروس اندلس مشهور بود. البته بعدها مسلمانان اين شهر پس از جنگي سخت جاي خود را به مسيحيان دادند. در نزديكي گرانادا روستايي به نام لوشه وجود دارد كه هنوز تعداد زيادي مسلمان در آنجا زندگي مي كنند و باستان شناسان توانسته اند در آن نزديكي غاري پيدا كنند كه در آن چند جسد انسان و يك سگ دفن شده بود و به خاطر شباهتشان به داستان اصحاب كهف مردم آنجا آن را غار كهف و اين اجساد را اصحاب كهف مي دانند. در كنار اين غار ، شهري كوچك و قديمي به نام دقيوس هست كه در آن ، مسجد و قصري نيز وجود دارند كه به نام رقيم مشهورند. همان طور كه گفته شد رقيم نام مكاني است كه به اصحاب كهف نسبت داده شده و در واقع نام اين مسجد يكي از بزرگ ترين دلايلي است كه اين غار را غار كهف مي دانند.



كهف رجيب

اين غار در نزديكي روستاي رقيم در امان پايتخت اردن قرار دارد كه از اوايل قرن دوم ميلادي رومي ها بر آن حكومت مي كردند و در آن زمان به نام شهر پيترا بوده است . در كنار آن غار ، مسجدي قديمي وجود دارد. در سال 1953 شخصي به نام برادر زيبيان ـ محقق و باستان شناس ـ اعلام كرد غاري كه ميان كوه هاي امان قرار دارد به طور حتم غار اصحاب كهف است كه در كنارش مسجدي بسيار قديمي و كوچك هم قرار دارد . اما مدارك او به حدي نبود كه بتواند ادعاي او را اثبات كند . قبلا هم اين غار و همچنين مسجد يك راه ارتباطي به شهر داشتند كه بسيار متروك و خطرناك بود به طوري كه هيچ كس جرأت رد شدن از آن را نداشت و به همين خاطر ، اين غار كه ورودي آن رو به جنوب بود ، تا سال ها ناشناخته باقي مانده بود اما بعدها راه آن بازسازي و رفت و آمد براي همه ميسر شد. برادر زيبيان در گزارش هاي خود اين طور مي گويد «وقتي ما به ميانه كوه رسيديم با غاري بزرگ روبه رو شديم كه طوري در دل كوه قرار داشت كه هيچ كس به سادگي قادر به پيدا كردن آن نبود. وقتي داخل غار مي رفتيم با كمال تعجب تعدادي قبر پيدا كرديم كه داخل آنها استخوان هاي بسيار قديمي انسان قرار داشت . ورودي غار در طرف جنوب قرار داشت و دو ستون از صخره هاي بزرگ در مقابل در غار ساخته شده بود .ناگهان چشمم به سنگي افتاد كه روي آن به زبان رومي چيزهايي نوشته شده بود ولي در اثر گذشت زمان نوشته هاي آن بسيار ناخوانا شده و در برخي از نقاط به كلي از بين رفته بود. بعد از پايين آمدن از كوه و پيمودن حدود 100 متر به دهكده اي به نام رقيم رسيديم . »
بعدها باستان شناس ديگري به نام رقيق دجاني نيز بعد از تحقيقات كاملي كه راجع به اين غار و گفته هاي زيبيان انجام داد ، اعلام كرد كه طبق شواهد موجود ، اين غار همان غار اصحاب كهف است و در سال 1961 از اين دلايل اين چنين نام برد: يكي به خاطر اينكه ورودي غار رو به جنوب است چون طبق سوره كهف ، آفتاب از راستشان طلوع و در چپشان غروب مي كرد. دوم اينكه همان طور كه در قرآن آمده ، دهكده اي در آن نزديكي وجود داشته و همچنين عبادتگاهي در نزديكي غار . همان طور كه در تاريخ باستان ذكر شده در آغاز قرن پنجم پادشاهي كه بر اين منطقه حكمراني مي كرد تئودسيوس بود و در غار نيز تعدادي سكه پيدا شده بود. همين طور در قرآن از اصحاب كهف ، رجيم نيز نام برده شده و رجيم مي تواند نام دهكده رقيم باشد كه به مرور زمان به اين نام شناخته شده است . اين دهكده در هفت كيلومتري جنوب امان واقع شده است . از ديگر مواردي كه او براي نظريه خود ارائه كرد،پيدا شدن استخوان هاي يك سگ ميان ديگر اسكلت هاست. مسجدي كه در اين كوه ساخته شده ، ابتدا يك عبادتگاه كوچك بود كه تنها ده متر طول و ده متر عرض داشت و وقتي بين سال هاي 517 تا 527 معماران شروع به بازسازي آنجا كردند توانستند سكه هاي قرن پنجم را آنجا بيابند و سپس اين مكان را به مسجد مبدل ساختند.به خاطر اينكه ساختار اصلي مسجد هم شكل خود را از دست ندهد ، مسجدي ديگر در همان نزديكي ساخته شد.

كهف نخجوان

همچنين در شهر نخجوان يكي از مهم ترين شهرهاي جمهوري آذربايجان بين دو روستاي لندق و نهجير ، غاري است كه اهالي آن نواحي معتقدند غار اصحاب كهف است ، و مردم بسياري با توجه به راه سخت و دشوارش حاضر به پيمودن هزاران پله هستند تا بتوانند از غار كهف ديدن كنند. اين غار در 12 كيلومتري شمال شرق نخجوان قرار دارد . در اين غار هم سنگ نوشته اي قرار دارد كه به دليل قرار گرفتن در معرض برف و باران بسيار ناخواناست و تا به حال هيچ باستان شناس و حتي ماهر ترين خط شناسان دنيا هم موفق به خواندن آن نشده اند. اما بر اساس روايتي كه نسل به نسل در ميان مردم گشته ، اين سنگ نوشته به دستور حاكم نخجوان نوشته شده تا آيندگان از پيشينه تاريخي اين مكان با خبر شوند. نكته جالب توجه اينجاست كه در نزديكي اين كوه نيز مسجدي قديمي وجود دارد . در دهه اخير راه ها و آثار تاريخي اين شهر به كلي بازسازي شده تا بازديد كنندگان بتوانند به راحتي به اين مكان بيايند. همچنين براي سهولت در رفت و آمد بازديد كنندگان در اين راه كوهستاني پله هايي نيز ساخته شده است . اين غار در يكي از دره هاي كوه قرار دارد و ورودي آن رو به جنوب است و به خاطر اين موضوع و مسجدي كه در آنجا وجود دارد مردم آن حوالي با اطمينان مي گويند كه اين غار همان غار كهف است .

حقيقتي راز آلود

كهف اسكانديناوي غاري است كه در اسكاندويناوي و شمال اروپا كشف شده است . در اين غار هفت جسد پيدا شده كه با گذشت ساليان هنوز سالم مانده اند و حتي لباس هايشان كهنه يا پاره نبوده و به شكل روميان لباس پوشيده اند و به همين خاطر احتمال داده اند كه آنها همان اصحاب كهف باشند. اما در نزديكي اين غار هيچ مسجد يا صومعه اي قرار ندارد . اما در حال حاضر صحت غارهاي اسكانديناوي و نخجوان به كلي رد شده اند زيرا حتي اگر اصحاب كهف در زمان روميان هم زندگي مي كردند ،دامنه كشور گشايي آنها به اسكانديناوي و آذربايجان نشده بود.

كهف قاسيون

غار كهف دمشق در كوه هاي قاسيون در شمال غرب دمشق و در شهر صالحيه قرار دارد و يكي ديگر از مكان هايي است كه گفته مي شود اصحاب كهف در آنجا به خواب رفته اند . اين غار در يكي از كوه هاي سر به فلك كشيده واقع شده و دور تا دور آن را صخره هاي عظيم و بلند در برگرفته است و به خاطر همين صخره هاي بلند ، محل قرار گيري غار مانند دره به نظر مي رسد . در ابتداي ورودي غار تخته سنگ هايي به شكل سكو قرار دارند كه گفته مي شود اصحاب كهف روي اين سكوها به خواب رفته اند. اما نكته اي كه در مورد صحت اين غار شبهه ايجاد مي كند، قرار گيري در ورودي آن به سمت مشرق است ؛ يعني جايي كه آفتاب درست در مقابلش طلوع مي كند، در حالي كه در قرآن آمده آفتاب از راستشان طلوع مي كرده است .در قسمت انتهاي دره و نزديك ترين مكان به شهر ، مسجدي ساخته شده و روي ديوار اصلي آن نوشته اي از جنس مرمر آويزان شده كه مربوط به سال 1190 هجري قمري مي شود و داستان اصحاب كهف و پيشينيه تاريخي غار روي آن حك شده است . همچنين دامنه هاي اين كوه جايي است كه گفته مي شود كشتي نوح پس از توفان در آنجا به گل نشسته است . اما هيچ كدام از اين ادعاها قابل اثبات نيستند.(2)
منبع1

منبع2:همشهري سر نخ،ش 67


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
123
4
5678910
last