شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

کاش این جمعه بیایی

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

آثار سوء عاق والدین

آثار سوء عاق والدین


پدر و مادر

عاق به معناي نافرماني كردن از پدر و مادر ، آزردن پدر و مادر، مخالفت كردن با پدر و مادر و يا به معناي خوار و ذليل كردن پدر و مادر است.
مادری که 9 ماه انتظار می کشد تا فرزند نازنینش رشد کرده و لحظه ها را میشمارد تا شاهد تولد فرزندش باشد و در واقع یک روز تاریخی در زندگی پدر و مادر رقم بخورد
هر دو از تولد فرزند خوشحال هستند طوری که دیگر در پوست خود نمی گنجند پدر چه عاشقانه دنبال نیاز های فرزندش می دود و مادر چه عاشقانه فرزندش را شیر می دهد و چه عاشقانه این فرزند در آغوش پدر و مادر بزرگ می شود بیخبر از همه ی نگرانی ها بیخبر از همه سختی ها و رنج هایی که پدر و مادر می کشند تا فرزندشان احساس هیچ گونه کمبودی نکند.
این روز ها عجب آخرالزمانی شده است فرزند از پدر و مادر طلبکار است اصلا دوست ندارد پدر و مادرش جلوی چشمش در آیند چه برسد که فکر محبت به سرش بزند چون دیگر بزرگ شده است چون دیگر مرد شده است کار پیدا کرده نیاز هایش را دیگر خودش تامین می کند دیگر نیاز به محبت دستان چروکیده پدر و مادر ندارد دیگر یادش نمی آید که پدر مادر با گریه ها و شادی هایش هم ساز بودند همیشه نگران او و پیشرفتش بودند بی خبر از اینکه بهترین لحظات زندگی پدر و مادرش با تمام وجود عشق به فرزندی بود که حالا دیگر بزرگ شده است!!!(ادامه مطلب)
"من که فکر می کنم می بینم که خیلی پدر و مادرم رو رنجوندم ولی همیشه به این فکر بودم که چجوری جبران کنم تنها کلمه ای که می تونم برای پدر و مادرم بگم اینه که بگم واقعا خیلی دوستتان دارم من هیچ وقت اون لحظه هایی رو که برای یک لقمه نان حلال تلاش می کردید چه تو سرما چه تو گرما چه زیر بارون و برف و عاشقانه رنج های زندگی را به جان می خریدید رو درک نمی کنم
قدر پدر و مادرتون رو بدونین

آثار سوء عاق والدین


پدر و مادر


عاق به معناي نافرماني كردن از پدر و مادر ، آزردن پدر و مادر، مخالفت كردن با پدر و مادر و يا به معناي خوار و ذليل كردن پدر و مادر است.
مادری که 9 ماه انتظار می کشد تا فرزند نازنینش رشد کرده و لحظه ها را میشمارد تا شاهد تولد فرزندش باشد و در واقع یک روز تاریخی در زندگی پدر و مادر رقم بخورد
هر دو از تولد فرزند خوشحال هستند طوری که دیگر در پوست خود نمی گنجند پدر چه عاشقانه دنبال نیاز های فرزندش می دود و مادر چه عاشقانه فرزندش را شیر می دهد و چه عاشقانه این فرزند در آغوش پدر و مادر بزرگ می شود بیخبر از همه ی نگرانی ها بیخبر از همه سختی ها و رنج هایی که پدر و مادر می کشند تا فرزندشان احساس هیچ گونه کمبودی نکند.
این روز ها عجب آخرالزمانی شده است فرزند از پدر و مادر طلبکار است اصلا دوست ندارد پدر و مادرش جلوی چشمش در آیند چه برسد که فکر محبت به سرش بزند چون دیگر بزرگ شده است چون دیگر مرد شده است کار پیدا کرده نیاز هایش را دیگر خودش تامین می کند دیگر نیاز به محبت دستان چروکیده پدر و مادر ندارد دیگر یادش نمی آید که پدر مادر با گریه ها و شادی هایش هم ساز بودند همیشه نگران او و پیشرفتش بودند بی خبر از اینکه بهترین لحظات زندگی پدر و مادرش با تمام وجود عشق به فرزندی بود که حالا دیگر بزرگ شده است!!!
"من که فکر می کنم می بینم که خیلی پدر و مادرم رو رنجوندم ولی همیشه به این فکر بودم که چجوری جبران کنم تنها کلمه ای که می تونم برای پدر و مادرم بگم اینه که بگم واقعا خیلی دوستتان دارم من هیچ وقت اون لحظه هایی رو که برای یک لقمه نان حلال تلاش می کردید چه تو سرما چه تو گرما چه زیر بارون و برف و عاشقانه رنج های زندگی را به جان می خریدید رو درک نمی کنم
قدر پدر و مادرتون رو بدونین

این روزها همه چیز عوض شده هیچ چیز رنگ و بوی سابق را ندارد حتی پدر و مادرها که خداوند بزرگ در قرآن کریم آن همه سفارش در مورد ایشان کرده است .

گاهی ما چنان با پدر یا مادر خود صحبت می کنیم که گویی طلبکار هستیم و حق و حقوقمان را خورده‌اند. گاه در پاسخ محبت بی‌حد و حصرشان چنان ناسپاسی می‌کنیم که قلبشان به درد می‌آید. گاهی جوانانی دیده می شوند که سریعا به پدر و مادرشان پرخاش میکنند، گاه جواب پرسش‌هایشان را نمی‌دهند و گاه با بی اعتنایی از کنارشان رد می‌شوند و بی مهابا انگار نه انگار که خداوند متعال به صراحت گفته است که حتی یک «اف» هم به ایشان نگو. الان به رفتار خودمان و اطرافیانمان نگاه کنید "اف" که خوب است بعضی ها حتی دست تعرض به سمت ایشان دراز می کنند. چه بسیار افرادی که براحتی به آنها ناسزا می گویند و حتی کتکشان می‌زنند. این خیلی دردناک است ولی واقعیتی است در جریان .

وقتی ما دستور صریح خداوند را نادیده می‌گیریم چطور می خواهیم دینداری کنیم؟ دیگر چه حدی نگه داشته خواهد شد؟

ما طلبکاریم که چرا برای ما چنان نکردند و چنین نکردند؟ آیا این انصاف است؟ ما برای آنها چکار کرده ایم؟ مسؤلیت ما در مقابل ایشان بسیار سنگین است و حتی اگر ظالم باشند ما وظیفه داریم تکریمشان کنیم.

اذیت رساندن و حتی نگاه با خشم به پدر و مادر نمودن باعث خشم خداوند می شود. در روایت است که اگر با عصبانیت به والدین نگاه کنید حتی اگر آنها به او ظلم کرده باشند، باعث عدم قبولی نماز می شود.

«ابامهزم گوید که: شبی از حضرت باقر علیه السلام خداحافظی کردم و با مادرم به منزلمان می رفتیم. در راه با مادرم دعوامان شد و من به او تندی کردم. وقتی فردا خدمت امام رفتم ناگاه فرمود: این ابامهزم! دیشب بین تو مادرت چه گذشت؟ آیا او تو را در شکمش حمل ننمود و از سینه اش تو را شیر نداد و تو را در دامنش بزرگ ننمود؟ دیگر این عمل را تکرار نکن.»1

گاهی مجازات اذیت کردن والدین در همین دنیا ظاهر می شود.

جوان با نفرین پدر شل شد!

روزی امام علی علیه السلام در حال طواف بود که صدای التجاء و مناجات و التماس جوانی را شنید. امام از او درباره ی گرفتاریش سؤال کرد.

او گفت: من سالم بودم ولی آنقدر پدرم را اذیت نمودم که او مرا نفرین کرد و من فلج شدم. پدرم تصمیم داشت تا روزی به کنار کعبه بیاید، و برای شفایم دعا کند ولی قبل از این کار، از دنیا رفت. حال من مانده ام این پاهای شل!

امام علیه السلام به او دعای مشلول را یاد دادند که آن را بخواند. او این دعا را خواند و پیامبر صلی الله علیه وآله را در خواب دید که حضرت دستی بر پاهای او کشید و او شفا یافت.»2

امام چهارم دیدند که نوجوانی بنحو بی ادبانه ای به پدرش تکیه کرده است. بعد از این امام هیچگاه با آن جوان صحبت نکردند تا جوان از دنیا رفت.»

مرحوم کافی و پدر

مرحوم کافی می گفتند: هرگاه پدرم که یک نفر کاسب ساده ای است، به تهران می آید یا من مشهد می روم، در جلو زن و بچه و برادر و خواهر خم می شوم و مکرر دست پدرم را می بوسم.

جوان زبانش لال شد

«روزی پیامبر صلی الله علیه وآله بر بالین جوانی که در حال احتضار بود، حاضر شد. وقتی شهادتین را به او تلقین نمود، جوان نتوانست زبانش را به شهادتین باز کند و گویا لال شده بود. حضرت، مادرش را خواستند. و از مادرش پرسیدند که آیا از پسرت راضی هستی؟ زن گفت: یا رسول الله! چهار سال است که باو حرف نزده ام!

«روزی پیامبر صلی الله علیه وآله بر بالین جوانی که در حال احتضار بود، حاضر شد، وقتی شهادتین را به او تلقین نمود، جوان نتوانست زبانش را به شهادتین باز کند و گویا لال شده بود. حضرت، مادرش را خواستند. و از مادرش پرسیدند که آیا از پسرت راضی هستی؟ زن گفت: یا رسول الله! چهار سال است که با او حرف نزده ام!

پیامبر صلی الله علیه وآله از او خواستند که از فرزندش راضی شود. او هم راضی شد و جوان زبانش باز گردید و شهادتین را جاری کرد و از دنیا رفت»

«بوی بهشت از مسیر پانصد سال راه بمشام می رسد ولی بمشام عاق والدین نمی رسد.»

امام پنجم علیه السلام فرمود: «سرور و آقای نیکان در قیامت، شخصی است که بعد از رحلت پدر و مادرش، نیز به آنان نیکی کرده است – آنان را فراموش ننموده است-»

قصری که ویران گردید!

«ملا علی کازرونی شبی در خواب دید که قصری با عظمت در باغی قرار ارد. از صاحب قصر سؤال کرد. گفتند: مال فلان نجّار شیرازی است. ناگاه صاعقه ای آمد و قصر را تبدیل به خاکستر کرد.

روز بعد ملا علی کازورنی سراغ نجار رفت و گفت: دیشب چه کار کردی؟ گفت: هیچ! ملاّ او را قسم داد. نجار گفت: شب قبل با مادرم دعوا کردم و کار به زدن و کتک کاری کشید.»3

سفر غیرضروری فرزند با مخالفت پدر یا مادر ممنوع بوده و سفر معصیت حساب می شود.

همچنین با پدر و مادر بلند صحبت کردن بی ادبانه، جلوتر از آنان راه رفتن، به آنها اُف گفتن، آنها را تحقیر کردن و... در اسلام ممنوع است.

«روزی یکی از وزرا با پدرش خدمت امام خمینی قدس سره رسید و خود جلوتر رفت و دست اما را بوسید سپس پدرش را معرفی کرد. امام امت به او فرمود: چرا جلوتر از پدرت راه رفتی؟»

والدین

از نظر اسلام چنانچه والدین نیازمند و فرزندان متمکن باشند، واجب است که مخارج پدر و مادرشان را بدهند.

حقوق والدین بر فرزندان فقط مربوط به زمان حیات آنان نمی شود و باید بعد از رحلتشان نیز همواره بفکر آنان بده و برای ایام برزخ مرتب آذوقه های معنوی از قبیل نماز قضاء، صدقات، کارهای خیر بنیت آنان و پاک کردن بدهکاریهای آنان فرستاد.

متأسفانه در فرهنگ ما طوری عمل می شود که واجبات فدای مستحبات می گردد کسی که از دنیا می رود بجای اینکه واجبات او را که در دستش از دنیا کوتاه شده ادا کنند و مخصوصاً حق الناس اگر بر اوست ادا کنند، بفکر غذا دادن و گاهی خودنمائی های ضررآور می افتند. چندین روز بستگان عزادار میت سفره می اندازند و پولهایی که گاهی با عدم رضایت قلبی تهیه شده صرف امری که حتی استحباب آن ثابت نشده می نمایند. گاهی مخارج آنچنان بالاست که تا مدتها زیربار قرض می روند. حال آنکه در سنت اسلام وارد شده که تا سه روز مردم برای تعزیت و تسلیت به دیدن اقوام میت بروند و موقع غذا که می شود، همسایگان و فامیلها، برای بستگان درجه اول میت غذا ببرند.

و اگر بخواهند در حق میت خوبی کنند باید ابتدا بدهکاریهای مالی او را پاک کنند. سپس نمازها و روزه ها و حج هائیکه بعهده داشته بطریقی ادا نمایند. سپس ارث را طبق شریعت اسلام تقسیم نمایند و اگر می خواهند پولی برای او صرف کنند خرج کارهای دائمی مثل چاپ کتب مفید، ساختن مدرسه و درمانگاه و بیمارستان و مسجد و حوزه علمیه و کتابخانه و... نمایند.

امام سجاد علیه السلام به پسرش فرمود: «دقت کن و ببین آیا احدی از انسانها را می توانی پیدا کنی که از نعمت پدر و مادرت برایت مهمتر و بیشتر باشند.»

امام پنجم علیه السلام فرمود:

«سرور و آقای نیکان در قیامت، شخصی است که بعد از رحلت پدر و مادرش، نیز به آنان نیکی کرده است – آنان را فراموش ننموده است-».

شخصی به پیامبر صلی الله علیه وآله گفت: نذر کرده ام آستانه ی بهشت را ببوسم. حال چه کنم؟ فرمود:

«پای مادر و پیشانی پدر را ببوس تا به نذرت عمل کرده باشی. اگر از دنیا رفته اند، قبر آنان را ببوس.»

امام سجاد علیه السلام به پسرش فرمود:

«دقت کن و ببین آیا احدی از انسانها را می توانی پیدا کنی که از نعمت پدر و مادرت برایت مهمتر و بیشتر باشند.»

در روایات ما از رسول خدا صلی الله علیه وآله و علی مرتضی علیه السلام بعنوان والدین معنوی شیعیان نام برده شده است که اهمیتشان از والدین جسمی بیشتر می باشد.

فرآوری: محمدی

گروه دین و اندیشه تبیان


پاورقی‌ها:

1- بحار، ج 74.

2- مفاتیح الجنان.

3- داستانهای شگفت.

جفری لانگ، استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس اولین نمازش را چگونه خواند؟

جفری لانگ، استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس اولین نمازش را چگونه خواند؟
فرهنگ > دین و اندیشه - جفری لانگ که در خانواده ای پروتستان در آمریکا به دنیا آمده در ۱۸ سالگی بی خدا می شود. وی از طریق یکی از دانشجوهای مسلمانش نسخه ای ترجمه شده از قرآن هدیه گرفت و ظرف سه سال همه ی آن را مطالعه کرد و در پایان تصمیم گرفت اسلام بیاورد.

جفری لانگ

داستان زیر داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس است. روزی که مسلمان شدم امام مسجد کتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد. ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند. همه به شدت اصرار می کردند که: راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلا آرام آرام پیش بری…
پیش خودم گفتم: آیا نماز اینقدر سخت است؟(بقیه در ادامه مطلب)

جفری لانگ، استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس اولین نمازش را چگونه خواند؟
فرهنگ > دین و اندیشه - وی که در خانواده ای پروتستان در آمریکا به دنیا آمده در ۱۸ سالگی بی خدا می شود. وی از طریق یکی از دانشجوهای مسلمانش نسخه ای ترجمه شده از قرآن هدیه گرفت و ظرف سه سال همه ی آن را مطالعه کرد و در پایان تصمیم گرفت اسلام بیاورد.

جفری لانگ

داستان زیر داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس است. روزی که مسلمان شدم امام مسجد کتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد. ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند. همه به شدت اصرار می کردند که: راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلا آرام آرام پیش بری…
پیش خودم گفتم: آیا نماز اینقدر سخت است؟
ولی من نصیحت دانشجوها را فراموش کردم و تصمیم گرفتم نمازهای پنجگانه را به زودی شروع کنم.
آن شب مدت زیادی را در اتاق خودم بر روی صندلی نشسته بودم و زیر نور کم اتاق حرکت های نماز را با خودم مرور می کردم و توی ذهنم تکرار می کردم. همینطور آیات قرآنی که باید می خواندم و همچنین دعاها و اذکار واجب نماز را…
از آنجایی که چیزهایی که باید می خواندم به عربی بود، باید آنها را به عربی حفظ می کردم و معنی اش را هم به انگلیسی فرا می گرفتم.
آن کتابچه را ساعت ها مطالعه کردم، تا آنکه احساس کردم آمادگی خواندن اولین نمازم را دارم.
نزدیک نیمه ی شب بود. برای همین تصمیم گرفتم نماز عشاء را بخوانم…
در دستشویی آن کتابچه را روبروی خودم گذاشتم و صفحه ی چگونگی وضو را باز کردم.
دستورات داخل آن را قدم به قدم و با دقت انجام دادم. مانند آشپزی که برای اولین بار دستور پخت یک غذا را انجام می دهد!
وقتی وضو را انجام دادم شیر آب را بستم و به اتاق برگشتم در حالی که آب از سر و وصورت و دست و پاهام می چکید. چون در آن کتابچه نوشته بود بهتر است آدم آب وضو را خشک نکند1…
وسط اتاق به سمتی که به گمانم قبله بود ایستادم. نگاهی به پشت سرم انداختم که مطمئن شوم در خانه را بسته ام! بعد دوباره به قبله رو کردم. درست ایستادم و نفس عمیقی کشیدم. بعد دستم را در حالی که باز بود به طرف گوش هایم بالا بردم و با صدایی پایین "الله اکبر" گفتم.
امیدوار بودم کسی صدایم را نشنیده باشد! چون هنوز کمی احساس انفعال می کردم، یعنی هنوز نتوانسته بودم بر این نگرانی که ممکن است کسی من را زیر نظر دارد غلبه کنم.
ناگهان یادم آمد که پرده ها را نکشیده ام و از خودم پرسیدم: اگر کسی از همسایه ها من را در این حالت ببیند چه فکر خواهد کرد!؟
نماز را ترک کردم و به طرف پنجره رفتم و نگاهی به بیرون انداختم تا مطمئن شوم کسی آنجا نیست. وقتی دیدم کسی بیرون نیست احساس آرامش کردم. پرده ها را کشیدم و دوباره به وسط اتاق برگشتم…
یک بار دیگر رو به سوی قبله کردم و درست ایستادم و دستم را تا بناگوش بالا بردم و به آرامی گفتم : الله اکبر.
با صدای خیلی پایینی که شاید شنیده هم نمی شد به آرامی سوره ی فاتحه را به سختی و با لکنت خواندم و پس از آن سوره ی کوتاهی را به عربی خواندم ولی فکر نمی کنم هیچ شخص عربی اگر آن شب تلاوت من را می شنوید متوجه می شد چه می گویم!!
پس از آن باز با صدایی پایین تکبیر گفتم و به رکوع رفتم بطوری که پشتم عمود بر ساق پایم شد و دست هایم را بر روی زانویم گذاشتم.
… احساس خجالت کردم چون تا آن روز برای کسی خم نشده بودم. برای همین خوشحال بودم که تنها هستم.
در همین حال که در رکوع بودم عبارت سبحان ربی العظیم را بارها تکرار کردم. پس از آن ایستادم و گفتم : سمع الله لمن حمده، ربنا ولک الحمد:
حس کردم قلبم به شدت می تپد و وقتی بار دیگر با خضوع تکبیر گفتم دوباره احساس استرس بهم دست داد چون وقت سجده رسیده بود.
در حالی که داشتم به محل سجده نگاه می کردم، سر جایم خشکم زد… جایی که باید با دست و پیشانیم فرو می آمدم. ولی نتوانستم این کار را بکنم! نتوانستم به سوی زمین پایین بیایم. نتوانستم خودم را با گذاشتن بینی ام بر روی زمین کوچک کنم… به مانند بنده ای که در برابر سرورش کوچک می شود…
احساس کردم پاهایم بسته شده اند و نمی توانند خم شوند.
بسیار زیاد احساس خواری و ذلت بهم دست داد و خنده ها و قهقهه های دوستان و آشناهایم را تصور کردم که دارند من را در حالتی که در برابر آنها تبدیل به یک احمق شده ام، نگاه می کنند. تصور کردم تا چه اندازه باعث برانگیختن دلسوزی و تمسخر آنها خواهم شد.
انگار صدای آنها را می شنیدم که می گویند: بیچاره جف! عرب ها در سانفرانسیسکو عقلش را ازش گرفته اند!
شروع کردم به دعا: خواهش می کنم، خواهش می کنم کمکم کن…
نفس عمیقی کشیدم و خودم را مجبور کردم که پایین بروم. الان روی دو زانوی خود نشسته بودم… سپس چند لحظه متردد ماندم و بعد پیشانیم را بر روی سجاده فشار دادم… ذهنم را از همه ی افکار خالی کردم و گفتم سبحان ربی الأعلی :…
الله اکبر
این را گفتم و از سجده بلند شدم و نشستم. ذهن خود را همچنان خالی نگه داشتم و اجازه ندادم هیچ چیز حواسم را پرت کند.
الله اکبر
… و دوباره پیشانی ام را بر زمین گذاشتم. در حالی که نفس هایم به زمین برخورد می کرد جمله ی سبحان ربی الأعلی را خودبخود تکرار می کردم. مصمم بود که این کار را به هر قیمتی که شده انجام بدهم.
الله اکبر
… برای رکعت دوم ایستادم. به خودم گفتم: هنوز سه مرحله مانده. برای آن قسمت نمازم که باقی مانده بود با عواطف و احساسات و غرورم جنگیدم. اما هر مرحله آسان تر از مرحله ی قبل به نظر می رسید تا اینکه در آخرین سجده در آرامش تقریبا کاملی به سر می بردم.
سپس در آخرین نشستنم، تشهد را خواندم و در پایان به سمت راست و چپ سلام دادم.
در حالی که در اوج بی حسی قرار داشتم همچنان در حالت نشسته بر روی زمین باقی ماندم و به نبردی که طی کردم فکر کردم… خجالت کشیدم که چرا برای انجام یک نماز تا پایان آن اینقدر با خودم جنگیدم.
در حالی که سرم را شرم آگین پایین انداخته بودم به خداوند گفتم: حماقت و تکبرم را ببخش، آخر می دانی من از جایی دور
آمدم
… هنوز راهی طولانی مانده که باید طی کنم.
و در آن لحظه احساسی پیدا کردم که قبلا تجربه نکرده بودم و برای همین وصف آن با کلمات غیر ممکن است.
موجی من را در بر گرفت که هیچگونه نمی توانم وصفش کنم جز اینکه آن حس به « سرما » شبیه، بود و حس کردم که از نقطه ای داخل سینه ام بیرون می تابد.
چونان موجی بود عظیم که در آغاز باعث شد جا بخورم. حتی یادم هست که داشتم می لرزیدم، جز اینکه این حس چیزی بیشتر از یک احساس بدنی بود چون به طرز عجیبی در عواطف و احساسات من تاثیر گذاشت.
گو اینکه « رحمت » به شکلی تجسم یافت و مرا در بر گرفت و در درونم نفوذ کرد.
سپس بدون اینکه سببش را بدانم گریه کردم. اشک ها بر صورتم جاری شد و صدای گریه ام به شدت بلند شد. هرچه گریه ام شدیدتر می شد حس می کردم که نیرویی خارق العاده از رحمت و لطف مرا در آغوش می گیرد.
این گریه نه برای احساس گناه نبود… گر چه این گریه نیز شایسته من بود… و نه برای احساس خاری و ذلت و یا خوشحالی… مثل این بود که سدی بزرگ در درونم شکسته و ذخیره ای عظیم از ترس و خشم را به بیرون می ریزد.
در حالی که این ها را می نویسم از خودم می پرسم که آیا مغفرت الهی تنها به معنای عفو از گناهان است و یا بلکه به همراه آن به معنای شفا و آرامش نیز هست.
مدتی همانگونه بر روی دو زانو و در حالی که بسوی زمین خم بودم وصورتم را بین دو دستم گرفته بودم، می گریستم.
وقتی در پایان، گریه ام تمام شد به نهایت خستگی رسیده بودم. آن تجربه به حدی غیر عادی بود که آن هنگام هرگز نتوانستم برایش تفسیری عقلانی بیابم. آن لحظه فکر کردم این تجربه عجیب تر از آن است که بتوانم برای کسی بازگو کنم.
اما مهمترین چیزی که آن لحظه فهمیدم این بود که من بیش از اندازه به خداوند و به نماز محتاجم.
قبل از اینکه از جایم بلند شوم این دعای پایانی را گفتم:
خدای من! اگر دوباره به خودم جرأت دادم که به تو کفر بورزم، قبل از آن مرا بکش! مرا از این زندگی راحت کن.. خیلی سخت است که با این همه عیب و نقص زندگی کنم، اما حتی یک روز هم نخواهم توانست با انکار تو زنده بمانم
برگرفته از کتاب “Even Angels Ask ” (حتی فرشتگان نیز می پرسند) اثر دکتر جفری لانگ

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

التماس دعا

مرتضی پاشایی




...مرتضی جان بلاخره کوله بارت رو بستی و رفتی...

...داداش تو رفتی ولی هیچ وقت فراموشت نمی کنم...

...آهنگای غمگینتو خیلی دوست داشتم...

...خوش به حالت مرتضی به خدا این دنیا چیزی برا موندن نداره...

...کاش منم می تونستم بیام...

...روحش شاد...

متن و صوت مناجاتنامه امیر المومنین(ع) با صدای زیبای مهدی سماواتی

مناجات نامه حضرت علی(ع)
دوستان برای دانلود صوت،این آدرس را در دانلود منیجر وارد کنید بعد دانلود کنید
http://www.sibtayn.com/sound/dua/monajat/masjed-koofeh/monajat-m-kofe-samavati.mp3


زمان صوت:34 دقیقه
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
متن مناجات نامه در ادامه مطلب
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
التماس دعا



مناجات نامه حضرت علی(ع)
دوستان برای دانلود صوت،این آدرس را در دانلود منیجر وارد کنید بعد دانلود کنید

http://www.sibtayn.com/sound/dua/monajat/masjed-koofeh/monajat-m-kofe-samavati.mp3

کد آهنگ


زمان صوت:34 دقیقه



بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان


اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ

خدايا از تو امان خواهم در آن روزى كه سود ندهد كسى را نه مال و نه فرزندان


اِلاّ مَنْ اَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ

مگر آن كس كه دلى پاك به نزد خدا آورد و از تو امان خواهم در آن روزى كه بگزد شخص ستمكار


عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتِنىِ اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ

هر دو دست خود را و گويد اى كاش گرفته بودم با پيامبر راهى و از تو امان خواهم


يَوْمَ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصى وَالاَْقْدامِ

در روزى كه شناخته شوند جنايتكاران به سيما و رخساره شان و بگيرندشان به پيشانيها و قدمها


وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَجْزى والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ

و از تو امان خواهم در آن روزى كه كيفر نبيند پدرى بجاى فرزندش و نه فرزندى كيفر شود بجاى


والِدِهِ شَيْئاً اِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظّالِمينَ

پدرش براستى وعده خدا حق است و از تو امان خواهم در آن روزى كه سود ندهد ستمكاران را


مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوَّءُ الدّارِ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ

عذرخواهيشان و بر ايشان است لعنت و ايشان را است بدى آن سراىو از تو امان خواهم در روزى كه


لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَالاَْمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ

مالك نيست كسى براى كسى ديگر چيزى را و كار در آن روز بدست خدا است و از تو امان خواهم در آن روزى كه


يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخيهِ وَاُمِّهِ وَاَبيهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنيهِ لِكُلِّ امْرِئٍ

بگريزد انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش براى هركس از ايشان در آن روز كارى است


مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَاءْنٌ يُغْنيهِ وَاَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ

كه (فقط) بدان پردازد و از تو امان خواهم در آن روزى كه شخص جنايتكار دوست دارد


لَوْ يَفْتَدى مِنْ عَذابِ يَوْمَئِذٍ بِبَنيهِ وَصاحِبَتِهِ وَاَخيهِ وَفَصيلَتِهِ الَّتى تُؤْويهِ

كه فدا دهد از عذاب آن روز پسرانش و همسرش و برادرش و خويشاوندانش كه او را در پناه گيرند


وَمَنْ فِى الاَْرْضِ جَميعاً ثُمَّ يُنْجيهِ كَلاّ اِنَّها لَظى نَزّاعَةً لِلشَّوى

و هر كه در زمين هست يكسره كه بلكه او را نجات دهد، هرگز كه جهنم آتشى است سوزان كه پوست از سر بكند


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمَوْلى وَاَ نَا الْعَبْدُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْعَبْدَ اِلا الْمَوْلى

مولاى من ... تويى سرور و منم بنده و آيا رحم كند بر بنده جز سرور او ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمالِكُ وَاَ نَا الْمَمْلُوكُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَمْلُوكَ اِلا الْمالِكُ

مولاى من اى مولاى من ، تويى مالك و منم مملوك و آيا رحم كند بر مملوك جز مالك ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَزيزُ وَاَ نَا الذَّليلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الذَّليلَ اِلا الْعَزيزُ

مولاى من اى مولايم تويى عزتمند و منم خوار و ذليل و آيا رحم كند بر شخص خوار جز عزيز ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْخالِقُ وَاَ نَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ اِلا الْخالِقُ

مولاى من اى مولاى من تويى آفريدگار و منم آفريده و آيا رحم كند بر آفريده جز آفريدگار ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَظيمُ وَاَ نَا الْحَقيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْحَقيرَ اِلا الْعَظيمُ

مولاى من اى مولاى من تويى بزرگ و منم ناچيز و آيا رحم كند بر ناچيز جز بزرگ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْقَوِىُّ وَاَ نَا الضَّعيفُ وَهَلْ يَرْحَمُ الضَّعيفَ اِلا الْقَوِىُّ

مولاى من اى مولاى من تويى نيرومند و منم ناتوان و آيا رحم كند بر ناتوان جز نيرومند ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَنِىُّ وَاَ نَا الْفَقيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْفَقيرَ اِلا الْغَنِىُّ

مولاى من اى مولاى من تويى بى نياز و منم نيازمند و آيا رحم كند بر نيازمند جز بى نياز ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعْطى وَاَنَا السّاَّئِلُ وَهَلْ يَرْحَمُ السّاَّئِلَ اِلا الْمُعْطى

مولاى من اى مولاى من تويى عطابخش و منم سائل و آيا رحم كند بر سائل جز عطاكننده ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْحَىُّ وَاَ نَا الْمَيِّتُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ اِلا الْحَىُّ

مولاى من اى مولاى من تويى زنده و منم مرده و آيا رحم كند مرده را جز زنده ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْباقى وَاَ نَا الْفانى وَ هَلْ يَرْحَمُ الْفانىَ اِلا الْباقى

مولاى من اى مولاى من تويى باقى و منم فانى و آيا رحم كند بر فانى جز خداى باقى ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الدّاَّئِمُ وَاَ نَا الزّاَّئِلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الزّآئِلَ اِلا الدَّّائِمُ

مولاى من اى مولاى من تويى هميشگى و منم زوال پذير و آيا رحم كند بر زوال پذير جز خداى هميشگى ؟


مَوْلا ىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الرّازِقُ وَاَ نَا الْمَرْزُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْزُوقَ اِلا الرّازِقُ

مولاى من اى مولاى من تويى روزى ده و منم روزى خور و آيا رحم كند روزى خور را جز روزى ده ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَالْجَوادُ وَاَ نَاالْبَخيلُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْبَخيلَ اِلا الْجَوادُ

مولاى من اى مولاى من تويى سخاوتمند و منم بخيل و آيا رحم كند بر بخيل جز سخاوتمند ؟


مَوْلاىَ يامَوْلاىَ اَنْتَ الْمُعافى وَاَ نَا الْمُبْتَلى وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُبْتَلى اِلا الْمُعافى

مولاى من اى مولاى من تويى عافيت بخش و منم گرفتار و آيا رحم كند بر شخص گرفتار جز عافيت بخش ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْكَبيرُ وَاَ نَا الصَّغيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الصَّغيرَ اِلا الْكَبيرُ

مولاى من اى مولاى من تويى بزرگ و منم كوچك و آيا رحم كند بر كوچك جز بزرگ ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْهادى وَاَ نَا الضّاَّلُّ وَهَلْ يَرْحَمُ الضّاَّلَّ اِلا الْهادى

مولاى من اى مولاى من تويى راهنما و منم گمراه و آيا رحم كند بر گمراه جز راهنما ؟


مَوْلاىَ يامَوْلاىَ اَنْتَ الرَّحْمنُ وَاَ نَا الْمَرْحُومُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْحُومَ اِلا الرَّحْمنُ

مولاى من اى مولاى من تويى بخشاينده و منم بخشش پذير و آيا رحم كند بخشش پذير را جز بخشاينده ؟


مَوْلاىَ يامَوْلاىَ اَنْتَ السُّلْطانُ وَاَ نَا الْمُمْتَحَنُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُمْتَحَنَ اِلا السُّلْطانُ

مولاى من اى مولاى من تويى سلطان و منم گرفتار آزمايش و آيا رحم كند به بنده گرفتار آزمايش جز سلطان ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الدَّليلُ وَاَ نَا الْمُتَحَيِّرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُتَحَيِّرَ اِلا الدَّليلُ

مولاى من اى مولاى من تويى دليل و راهنما و منم متحير و سرگردان و آيا رحم كند سرگردان را جز راهنما ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَفُورُ وَاَ نَا الْمُذْنِبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمُذْنِبَ اِلا الْغَفُورُ

مولاى من اى مولاى من تويى آمرزنده و منم گنهكار و آيا رحم كند گنهكار را جز آمرزنده ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغالِبُ وَاَ نَا الْمَغْلُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَغْلُوبَ اِلا الْغالِبُ

مولاى من اى مولاى من تويى غالب و منم مغلوب و آيا رحم كند بر مغلوب جز غالب ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الرَّبُّ وَاَ نَا الْمَرْبُوبُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ اِلا الرَّبُّ

مولاى من اى مولاى من تويى پروردگار و منم پروريده و آيا رحم كند پروريده را جز پروردگار ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمُتَكَبِّرُ وَاَ نَا الْخاشِعُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْخاشِعَ اِلا الْمُتَكَبِّرُ

مولاى من اى مولاى من تويى خداى با كبريا و بزرگمنش و منم بنده فروتن و آيا رحم كند بر فروتن جز خداى بزرگمنش ؟


مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى بِرَحْمَتِكَ وَارْضَ عَنّى بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ وَفَضْلِكَ

مولاى من اى مولاى من به من رحم كن به رحمت خود و خوشنود شو از من به جود و كرم و فضل خود


يا ذَاالْجُودِ وَالاِْحْسانِ وَالطَّوْلِ وَالاِْمْتِنانِ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
اى صاحب جود و احسان و نعمت و امتنان به رحمتت اى مهربانترین مهربانان


منبع


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

چهل حدیث زیبا درباره یقین

یقین قلبی

1-امام علی علیه السلام:الیَقینُ رأسُ الدّین.«غرر الحكم، ص 62، ح 724»امام علی - علیه السّلام - فرمود: یقین، ریشه و اساس دین است.

2- امام علی علیه السلام:كَذِبَ مَن إدَّعی الیَقینُ بِالباقی و هو مواصِلٌ لِلْفانی.«شرح غرر و درر آمدی، ج 4، ص 629، ح 7237» امام علی - علیه السّلام - فرمود: دروغ می گوید كسی كه ادعای یقین به (جهان) باقی دارد، اما درپی (جهان) فانی می رود.

3-امام رضا علیه السلام:الإیمانُ فوق الإسلامِ بدرجةٍ و ... و الیقینُ فوق التقوی بدرجةٍ و ... .«الکافی، ج 2، ص 52»امام رضا - علیه السّلام - فرمود: ایمان یك درجه بالاتر از اسلام است و تقوی یك درجه بالاتر ازایمان و یقین یك درجه بالاتر از تقوی و میان مردم چیزی به كمی یقین تقسیم نشده است.(بقیه در ادامه مطلب)




یقین قلبی

1-امام علی علیه السلام:الیَقینُ رأسُ الدّین.«غرر الحكم، ص 62، ح 724»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: یقین، ریشه و اساس دین است.

================================


2- امام علی علیه السلام:كَذِبَ مَن إدَّعی الیَقینُ بِالباقی و هو مواصِلٌ لِلْفانی.«شرح غرر و درر آمدی، ج 4، ص 629، ح 7237»

امام علی - علیه السّلام - فرمود: دروغ می گوید كسی كه ادعای یقین به (جهان) باقی دارد، اما درپی (جهان) فانی می رود.


================================


3-امام رضا علیه السلام:الإیمانُ فوق الإسلامِ بدرجةٍ و ... و الیقینُ فوق التقوی بدرجةٍ و ... .«الکافی، ج 2، ص 52»

امام رضا - علیه السّلام - فرمود: ایمان یك درجه بالاتر از اسلام است و تقوی یك درجه بالاتر ازایمان و یقین یك درجه بالاتر از تقوی و میان مردم چیزی به كمی یقین تقسیم نشده است.


================================


4-امام علی علیه السلام:قَوُّوا ایمانَكُم بالیَقینِ؛ فَإنَّهُ أفْضَلُ الدّین. «غرر الحكم، ص 62، ح 732»

امام علی - علیه السّلام - فرمود: ایمان خود را با یقین تقویت كنید؛ زیرا كه یقین برترین دین است.

================================

5-امام صادق علیه السلام: إنَّ الإیمانَ أفْضَلُ من الإسلامِ وَ إنَّ الیَقینَ أفْضَلُ مِن الإیمانِ و ما من شیءٍ أَعَزَّ مِنَ الیَقینِ . «الکافی، ج 2، ص 51»

امام صادق - علیه السّلام - فرمود: همانا ایمان از اسلام برتر است و یقین از ایمان برتر و چیزی عزیز تر (و کمیاب تر) از یقین وجود ندارد.

================================

6-امام رضا علیه السلام:، لَمّا سَألَهُ یُونُسُ عن الیَقینِ: التَّوكُّلُ علی اللهِ و التَّسلیمُ لِلّهِ و الرِّضا ... . «الكافی، ج 2، ص 52»

امام رضا - علیه السّلام - در پاسخ به سؤال یونس از یقین، فرمود: (یقین یعنی) توكّل بر خدا و تسلیم در برابر او و راضی بودن به قضای الهی و واگذاردن كارها به خدا.

================================

7-امام علی علیه السلام: الیَقینُ نورٌ. «غرر الحكم، ص 62، ح 741»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: یقین، نور است.

================================

8-امام علی علیه السلام: مَنْ أیْقَنَ أفْلَحَ. «غرر الحكم، ص 62، ح 738»

امام علی - علیه السّلام - فرمود: هر كه یقین كرد، رستگار شد.



================================


9-امام علی علیه السلام: بالیقینِ تَتِمُّ العِبادَةُ. «غرر الحكم، ص 61، ح 707»امام علی - علیه السّلام - فرمود: با یقین، عبادت به كمال می رسد.

================================

10-امام علی علیه السلام: مَنْ یَسْتَیْقِن یَعْمَل جاهداً. «غرر الحكم، ص 203، ح 7988»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: كسی كه یقین داشته باشد، در عمل كوشاست.

================================

11-امام علی علیه السلام: علیك بالصَّبر فَإنَّهُ حِصْنٌ حَصینٌ و عبادةُ المُوقِنین. «غرر الحكم، ص 295، ح 6134»

امام علی - علیه السّلام - فرمود: برتو باد به شكیبائی؛ زیرا كه آن دژی استوار و عبادت اهل یقین است.


================================

12-امام علی علیه السلام: سلاحُ المُوقِنِ الصَّبرُ علی البلاءِ و الشُّكرُ فی الرّخاءِ. «غرر الحكم، ص 129، ح 5560»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: سلاح انسان برخوردار از یقین، شكیبائی در گرفتاری و شکر در روزگار برخورداری است.

================================

13-امام علی علیه السلام: غایَةُ الیَقینِ الإخلاصُ، غایةُ الإخلاصِ الخلاصُ. «غرر الحكم، ص 369، ح 6347»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: غایت یقین اخلاص است و غایت اخلاص، خلاص و رهائی.

================================

14-امام علی علیه السلام: الیَقینُ یُثْمِرُ الزُّهْدَ. «غرر الحكم، ص 62، ح 735»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: یقین، میوة زهد به بار می نشاند.

================================

15-امام علی علیه السلام: بحُسْنِ التَّوكُل یُسْتَدَلُّ علی حُسْنِ الإیقان. «شرح غرر و درر آمدی، ج 3، ص 224، ح 4286»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: نیكوئی توكل، دلیل بر نیكوئی یقین است.

================================

16-امام صادق علیه السلام: الرِّضا بمكروهِ القَضاء مِن أَعلی درجاتِ الیَقینِ. «بحار الانوار، ج 71، ص 152، ح 60»
امام صادق - علیه السّلام - فرمود: خرسندی به قضای ناخوشایند، از بالاترین درجات یقین است.

================================

17-امام علی علیه السلام: مَنْ یُؤمِنْ یَزْدد یَقیناً. «شرح غرر و درر آمدی، ج 5، ص 203، ح 7988»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: كسی كه ایمان داشته باشد، بر یقینش افزوده می شود.

================================

18-امام کاظم علیه السلام: تعاهَدُوا عبادَ اللهِ نِعَمَهُ بِإِصلاحِكُم أنفُسَكُم تَزدادُو یقیناً، ... . «الكافی، ج 2، ص 268»
امام كاظم - علیه السّلام - فرمود: ای بندگان خدا، با اصلاح خود، نعمت های خداوند را پاس دارید، تا بر یقین شما افزوده شود و سودی با ارزش و گرانبها به دست آورید.


================================

19-امام علی علیه السلام: لو كُشِفَ الغطاءُ ما اذْدَدْتُ یَقیناً. «شرح غرر و درر آمدی، ج 5، ص 108، ح 7569»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: اگر پرده ها هم كنار رود، بر یقین من چیزی اضافه نشود.

================================

20-امام علی علیه السلام: فی وصیّتِهِ لإِبنه الحَسَن - علیه السّلام - : أحْیِ قلبك بالموعظه و ... و قَوِّهِ بالیقین.«نهج البلاغه، كتاب 31»
امام علی - علیه السّلام - در وصیت خود به فرزندش امام حسن - علیه السّلام - فرمود: دلت را با پند و اندرز زنده بدار و با زهد بمیرانش و با یقین نیرویش بخش.


================================

21-امام علی علیه السلام: علیكم بِلزوم الیَقینِ و التَّقَوی فَإِنَّهما یُبَلِّغانِكُمْ جَنَّةَ المَأوی. «شرح غرر و درر آمدی، ج 4، ص 305، ح 6163»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: بر شما باد به ملازمت تقوا و یقین، پس به درستی كه این دو شما رابه بهشت (كه جایگاه مناسبی است) می رساند.


================================

22-امام علی علیه السلام: مَنْ قَوی یقینُهُ لَمْ یَرْتَبْ. «غرر الحكم، ص 62، ح 721»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: هر كه یقین او قوی باشد، هیچ گاه شك و اضطراب او را فرا نمی گیرد.

================================

23-امام علی علیه السلام: الموقنُ أَشدُ النّاس حُزْناً علی نفسِهِ. «غرر الحكم، ص 62، ح 744»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: انسان صاحب یقین، محزون ترین و غمناك ترین مردم، نسبت به خود است.

================================

24-امام علی علیه السلام: نومٌ علی یقینٍ خیرٌ من صلوةٍ فی شَكٍّ. «غرر الحكم، ص 61، ح 709»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: خواب با یقین، بهتر از نمازی است كه با شك خوانده شود.

================================

25-امام علی علیه السلام: الیقین جلبابُ الأكیاس. «غرر الحكم، ص 61، ح 711»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: یقین، پیراهن زیركان است.


================================

26-امام صادق علیه السلام: إِنَّ العَمَلَ الدّائِمَ القلیلَ علی یقینٍ أَفْضَلُ عند اللهِ مِن العملِ الكثیرِ علی غیر یَقینٍٍ. «الکافی، ج 2، ص 75»
امام صادق - علیه السّلام - فرمود: عمل پیوسته و اندك كه با یقین همراه باشد، نزد خداوند برتر از عمل بسیار است كه با یقین توأم نباشد.

================================

27-امام علی علیه السلام: إِنّ المؤمنَ یَری یَقینَهُ فی عَمَلِهِ و إِنّ المنافِقَ یَری شَكَّهُ فی عَمَلِهِ.«شرح غرر و درر آمدی، ج 2، ص 544، ح 3551»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: مؤمن یقینش در كردارش دیده می شود و منافق، شكش در عملش نمایان است.

================================

28-امام باقر علیه السلام: الإِیمانُ ثابتٌ فی القلبِ و الیقینُ خَطَراتٌ، فیَمُرُّ الیقینُ بالقلبِ ... . «بحار الانوار، ج 78 ص 71»
امام باقر - علیه السّلام - فرمود: ایمان در دل استوار است و یقین خُطوراتی است. وقتی یقین به دل می گذرد، دل چنان تكة آهنی استوار و تزلزل ناپذیر می شود و چون از دل بیرون می رود، مانند خرقه ای فرسوده می شود.

================================

29-امام زین العابدین علیه السلام: فی المناجاةِ: أَسْألُكَ بِكَرَمِكَ أنْ تَمُنَّ عَلَیَّ مِنْ عَطائِكَ بما تَقرُّبِهِ عَینی و ... من الیَقینِ بما تُهَوِّنُ بِهِ عَلَیَّ ... .«بحار الانوار، ج 94، ص 145، ح 21»

امام زین العابدین - علیه السّلام - در مناجاتی (خطاب به خداوند متعال) فرمود: به كرم و بزرگواریت از تو می خواهم كه از عطای خود آن مقدار به من ارزانی داری كه مایة شادمانی و روشنائی دیدگان من باشد ... و از یقین آن مقدار به من عطاء فرمائی كه به واسطة آن مصیبتهای دنیا بر من آسان شود و پرده های كوری از دیدة بصیرتم كنار زده شود.


================================


30-امام صادق علیه السلام: حُرِم الحریصُ خِصْلَتَیْنِ و لَزِمَتْهَ خِصْلَتانِ: حَرِمَ القناعة ... و حُرِمَ الرّضا فافتَقَدَ الیَقین. «بحارالانوار، ج 73، ص 161، ح 6»
امام صادق - علیه السّلام - فرمود: شخص آزمند از دو خصلت محروم و دو خصلت پیوسته با اوست: از قناعت محروم است و از این رو آسایش ندارد و از رضا و خرسندی محروم است، پس یقین را از دست داده است.

================================

31-امام علی علیه السلام: یُفْسِدُ الیَقینَ الشَّكُ و غَلَبَةُ الهوی. «شرح غرر و درر آمدی، ج 6، ص 472، ح 11011»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: یقین را شك و غلبه هوی و هوس، تباه می سازد.

================================

32-امام علی علیه السلام: هَلَكَ مَنْ باعَ الیَقینَ بالشَّكِ وَ الحَقَّ بالباطِلِ.«غرر الحكم، ص 62، ح 723»
امام علی - علیه السّلام - فرمود: كسی كه یقین خود را به شك و حق را به باطل بفروشد، هلاك خواهد شد.

================================

33-پیامبر اکرم(ص): ألا إِنَّ النّاسَ لم یُؤتوا فی الدُّنیا شیئاً خیراً من الیقینِ و العافیة ... . «كنز العمّال، ح 7334»
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: بدانید كه در دنیا چیزی بهتر از یقین و عافیت (سلامتی) به مردم داده نشده است، پس این دو نعمت را از خدا بخواهید.

================================

34-پیامبر اکرم(ص): اِنّما أتَخَوَّفُ علی اُمَّتی ضعفُ الیَقین. «كنز العمّال، ح 7341»
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: همانا من برای امت خود، از سستی یقین می ترسم.

================================


35-امام على عليه ‏السلام :یُستَدَلُّ عَلَی الیَقین بِقِصَر الأمَلِ وَ إخلاص العَمَل وَ الزُّهدِ فی الدُّنیا «مستدرک الوسائل ج11 ص201»

سه چیز از نشانه های یقین هستند: کوتاهی آرزو، اخلاص در عمل، بی رغبتی به دنیا


================================


36-امام صادق علیه السلام:اِنَّ العَملَ القَلیلَ الدّائمَ عَلَی الیَقینِ اَفضَلُ عِنداللهِ منَ العَمَلِ الکثیرِ عَلی غَیرِ یَقینٍ؛«وسائل الشیعه، ‌ج15،ص202»

عمل اندک و بادوام که بر پایه یقین باشد و در نزد خداوند از عمل زیاد که بدون یقین باشد برتر است.


================================


37-امام رضا علیه السلام:اِنَّ الایمانَ اَفضلُ مِن الاسلامِ بِدَرجَةٍ, وَ التَّقـوى اَفضـلُ مِن الایمانِ بِدَرَجَةٍ وَ لَم یَعطِ بَنو آدَمَ اَفضلُ مِنَ الیَقینِ؛«تحف العقول، ص445»

ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است, و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فـرزنـد آدم چیزى بـالاتـر از یقیـن داده نشده است.


================================


38-امام علی علیه السلام:ما أیقَنَ بِاللهِ مَن لَم یَرعَ عُهودَهُ وَ ذِمَّتَهُ «غررالحکم ،ص253»

کسی که عهد و پیمان خود را رعایت نکند به خدا یقین ندارد


================================


39-امام صادق علیه السلام:اَلسَّخاءُ مِن أخلاقِ الأنبياءِ ، وهُوَ عِمادُ الإيمانِ ، ولا يَكونُ مُؤمِنٌ إلاّ سَخيّا ، ولا يَكونُ سَخيّا إلاّ ذو يَقينٍ وهِمَّةٍ عاليَةٍ ؛ لأِنَّ السَّخاءَ شُعاعُ نورِ اليَقينِ ، ومَن عَرَفَ ما قَصَدَ هانَ عَلَيهِ ما بَذَلَ؛ «بحارالأنوار، جلد71، صفحه355»

امام صادق عليه السلام فرمودند: سخاوت از اخلاق پيامبران و ستون ايمان است.و هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه بخشنده است.و تنها آن كس بخشنده است كه از يقين و همّت والا برخوردار باشد.زيرا كه بخشندگى پرتو نور يقين است. و هر كس هدف را بشناسد بخشش بر او آسان شود.

================================


40-امام على عليه السلام :مَن صَحَّ يَقينُهُ زَهِدَ في المِراءِ .«غرر الحكم ، 8709.»

هر كه يقينش درست باشد، به بحث و مجادله بى رغبت است .


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


اندیشه در خلقت آسمانها و زمین

عظمت جهان

أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (ق - 6) آيا آنان به آسمان بالاى سرشان نگاه نكردند كه چگونه ما آن را بنا كرده ايم، و چگونه آن را (بوسيله ستارگان) زينت بخشيده ايم و هيچ شكاف و شكستى در آن نيست؟!
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ( ق - 7) و زمين را گسترش داديم و در آن كوههايى عظيم و استوار افكنديم و از هر نوع گياه بهجت انگيز در آن رويانديم،

فرشتگان از کجا می دانستند انسان فساد و خونریزی می کند؟

فرشتگان
آیا فرشتگان به آینده علم دارند که در موقع خلقت انسان گفتند انسان در زمین فساد و خونریزی می کند؟
جواب:
خداوند در آیه 30 سوره بقره چنین می فرماید : « وَ إِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلَئکَهِ إِنى جَاعِلٌ فى الاَرْضِ خَلِیفَهً قَالُوا أَ تجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسفِک الدِّمَاءَ وَ نحْنُ نُسبِّحُ بحَمْدِک وَ نُقَدِّس لَک قَالَ إِنى أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ » ، و چون پروردگارت بفرشتگان گفت : من میخواهم در زمین جانشینى بیافرینم گفتند: در آنجا مخلوقى پدید مى آورى که تباهى کنند و خونها بریزند؟ با اینکه ما تو را بپاکى مى ستائیم و تقدیس میگوئیم ؟(بقیه در ادامه مطلب)

فرشتگان
آیا فرشتگان به آینده علم دارند که در موقع خلقت انسان گفتند انسان در زمین فساد و خونریزی می کند؟
جواب:
خداوند در آیه 30 سوره بقره چنین می فرماید : « وَ إِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلَئکَهِ إِنى جَاعِلٌ فى الاَرْضِ خَلِیفَهً قَالُوا أَ تجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسفِک الدِّمَاءَ وَ نحْنُ نُسبِّحُ بحَمْدِک وَ نُقَدِّس لَک قَالَ إِنى أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ » ، و چون پروردگارت بفرشتگان گفت : من میخواهم در زمین جانشینى بیافرینم گفتند: در آنجا مخلوقى پدید مى آورى که تباهى کنند و خونها بریزند؟ با اینکه ما تو را بپاکى مى ستائیم و تقدیس میگوئیم ؟ گفت من چیزها میدانم که شما نمیدانید.
علامه طباطبایی در مورد علت اعتراض ملائکه از خلقت آدم معتقد اند که آنها از این سخن خداوند چنین فهمیدند که این عمل باعث وقوع فساد و خونریزى در زمین میشود، چون میدانسته اند که موجود زمینى بخاطر اینکه مادى است ، باید مرکب از قوائى غضبى و شهوى باشد، و چون زمین دار تزاحم و محدود الجهات است ، و مزاحمات در آن بسیار میشود، مرکباتش در معرض انحلال ، و انتظامهایش و اصلاحاتش در مظنه فساد و بطلان واقع میشود، لاجرم زندگى در آن جز بصورت زندگى نوعى و اجتماعى فراهم نمیشود، و بقاء در آن بحد کمال نمى رسد، جز با زندگى دسته جمعى ، و معلوم است که این نحوه زندگى بالاخره بفساد و خونریزى منجر میشود. و از سوی دیگر مقام خلافت همانطور که از نام آن پیداست ، تمام نمیشود مگر به اینکه خلیفه نمایشگر مولای خود باشد، و تمامى شئون وجودى و آثار و احکام و تدابیر او را حکایت کند، البته آن شئون و آثار و احکام و تدابیرى که بخاطر تامین آنها خلیفه و جانشین براى خود معین کرده .خلاصه اینکه چنین خلیفه ای با این اختیارات در دنیایی با این همه تزاحمات چیزی جز قتل و خونریزی در پی نخواهد داشت. (ر.ک. ترجمه تفسیر المیزان ، ج 1 ، سوره بقره ، آیه 30 )
ملائکه تنها به این شرایط علم داشتند اما از واقعیت امر بی اطلاع بودند و از همین روست که خداوند می فرماید « إِنى أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ ». در حدیثى که از امام صادق (علیه السلام ) در تفسیر این آیات آمده که فرشتگان بعد از آگاهى از مقام آدم دانستند که او و فرزندانش سزاوارترند که خلفاى الهى در زمین و حجتهاى او بر خلق بوده باشند.
در آیه مورد بحث فرشتگان به عنوان سؤ ال براى درک حقیقت و نه به عنوان اعتراض عرض کردند آیا در زمین کسى را قرار مى دهى که فساد کند و خونها بریزد ؟! (قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء) در حالى که ما تو را عبادت مى کنیم تسبیح و حمدت بجا مى آوریم و تو را از آنچه شایسته ذات پاکت نیست پاک مى شمریم (و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک).ولى خداوند در اینجا پاسخ سربسته به آنها داد که توضیحش در مراحل بعد آشکار گردید: فرمود من چیزهائى مى دانم که شما نمى دانید! (قال انى اعلم ما لا تعلمون). فرشتگان آن چنان که از سخنانشان پیدا است پى برده بودند که این انسان فردى سر براه نیست ، فساد مى کند، خون مى ریزد، خرابى به بار مى آورد. اما از کجا دانستند ؟!
گاه گفته می شود که خداوند قبلا آینده انسان را بطور اجمال براى آنها بیان فرموده بود، در حالى که بعضى احتمال داده اند ملائکه خودشان این مطلب را از کلمه فى الارض (در روى زمین ) دریافته بودند، زیرا مى دانستند انسان از خاک آفریده مى شود و ماده بخاطر محدودیتى که دارد طبعا مرکز نزاع و تزاحم است ، چه این که جهان محدود مادى ، طبع زیاده طلب انسانها را نمى تواند اشباع کند، حتى اگر همه دنیا را به یک فرد بدهند باز ممکن است سیر نشود، این وضع مخصوصا در صورتیکه توام با احساس مسئولیت کافى نباشد سبب فساد و خونریزى مى شود.
بعضى دیگر از مفسران معتقدند پیشگوئى فرشتگان بخاطر آن بوده که آدم نخستین مخلوق روى زمین نبود، بلکه پیش از او نیز مخلوقات دگرى بودند که به نزاع و خونریزى پرداختند پرونده سوء پیشینه آنها سبب بدگمانى فرشتگان نسبت به نسل آدم شد!
این تفسیرهاى چندان منافاتى با هم ندارند یعنى ممکن است همه این امور سبب توجه فرشتگان به این مطلب شده باشد، و اتفاقا این یک واقعیت بود که آنها بیان داشتند، و لذا خداوند هم در پاسخ هرگز آن را انکار نفرمود، بلکه اشاره کرد در کنار این واقعیت ، واقعیتهاى مهمترى درباره انسان و مقام او وجود دارد که فرشتگان از آن آگاه نیستند!
آنها فکر مى کردند اگر هدف عبودیت و بندگى است که ما مصداق کامل آن هستیم ، همواره غرق در عبادتیم و از همه کس سزاوارتر به خلافت ! بیخبر از این که عبادت آنها با توجه به این که شهوت و غضب و خواستهاى گوناگون در وجودشان راه ندارد با عبادت و بندگى این انسان که امیال و شهوات او را احاطه کرده و شیطان از هر سو او را وسوسه مى کند تفاوت فراوانى دارد، اطاعت و فرمانبردارى این موجود طوفان زده کجا، و عبادت آن ساحلنشینان آرام و سبکبار کجا؟!
آنها چه مى دانستند که از نسل این آدم پیامبرانى همچون محمد و ابراهیم و نوح و موسى و عیسى (علیهماالسلام ) و امامانى همچون ائمه اهل بیت (علیهمالسلام ) و بندگان صالح و شهیدان جانباز و مردان و زنانى که همه هستى خود را عاشقانه در راه خدا مى دهند قدم به عرصه وجود خواهند گذاشت ، افرادى که گاه فقط یک ساعت تفکر آنها برابر با سالها عبادت فرشتگان است !( ر.ک. تفسیر نمونه ، ج 1 ، ذیل آیه 30 ، سوره بقره )
برگرفته از سایت پرسمان

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

یک داستان(عشق به خدا)

داستان عشق به خدا

در کنار شهری خارکنی زندگی می‌کرد که فقر و فاقه او را به شدت محاصره کرده بود. روزها در بیابان گرم، همراه با زحمت فراوان و بی‌دریغ مشغول خارکنی بوده و پس از به دست آوردن مقداری خار، آن را به پشت خود بار نموده به شهر می‌آورد و به قیمت کمی می‌فروخت. روزی در ضمن کار صدای دور شو، کور شو، شنید، جمعیتی را با آرایش فوق العاده در حرکت دید، برای تماشا به کناری ایستاده دختر زیبای امیر شهر به شکار می‌رفت، و آن دستگاه با عظمت از آن او بود. در این حین چشم جوان خارکن به جمال خیره کننده‎ی او افتاد و به قول معروف دل و دین یکجا در برابر زیبایی خیره کننده او سودا کرد...(بقیه در ادامه مطلب)

داستان عشق به خدا


در کنار شهری خارکنی زندگی می‌کرد که فقر و فاقه او را به شدت محاصره کرده بود. روزها در بیابان گرم، همراه با زحمت فراوان و بی‌دریغ مشغول خارکنی بوده و پس از به دست آوردن مقداری خار، آن را به پشت خود بار نموده به شهر می‌آورد و به قیمت کمی می‌فروخت.
روزی در ضمن کار صدای دور شو، کور شو، شنید، جمعیتی را با آرایش فوق العاده در حرکت دید، برای تماشا به کناری ایستاده دختر زیبای امیر شهر به شکار می‌رفت، و آن دستگاه با عظمت از آن او بود.
در این حین چشم جوان خارکن به جمال خیره کننده‎ی او افتاد و به قول معروف دل و دین یکجا در برابر زیبایی خیره کننده او سودا کرد.
قافله عبور کرد و جوان ساعت‌ها در اندوه و حسرت می‌سوخت. توان کار کردن نداشت، لنگ لنگان به طرف شهر حرکت کرد.
به حال اضطراب افتاد، دل خسته و افسرده شده، راه به جایی نداشت، میل داشت بدون هیچ شرطی، وسیله ازدواج با دختر شاه برایش فراهم شود.
دانشوری آگاه او را دید، از احوال درونش باخبر شد، تا می‌توانست او را نصیحت کرد ولی پند دانشور بی‌فایده بود و نصیحت او اثر نداشت و آنچه عاشق را آرام می‌کرد فقط رسیدن به محبوبش بود.
مرد دانشور آخر به او گفت:
«تو که از حسب و نسب و جاه و مال، شهرت و اعتبار و زیبائی بهره‌ای نداری و عشق خواسته تو از محالات است و اکنون که راه به بن‌بست رسیده، برای پیدا شدن چاره‌ی درد جز رفتن به مسجد و قرار گرفتن در سلک عابدین راهی نمی‌بینم. مشغول عبادت شو شاید از این راه به شهرت رسیده و گشایشی در کارت حاصل شود.»
خارکن فقیر پند دانشور را به کار بست،‌کوه و دشت و کار و کسب خویش را رها کرد و به مسجدی که نزدیک شهر بود و از صورت آن جز ویرانه‌ای باقی نمانده بود آمد و بساط عبادت خود را جهت جلب نظر اهالی در آنجا پهن کرد.
کم‌کم کثرت عبادت و به خصوص نمازهای پی‌درپی، به تدریج او را در میان مردم مشهور کرد، آهسته آهسته ذکر خیرش دهان به دهان گشت و همه جا سخن او به میان آمد.
آری سخن از عبادت و پاکی و رکوع و سجود او در میان مردم آنچنان شهرت گرفت که آوازه او به گوش شاه رسید و شاه با کمال اشتیاق قصد دیدار او کرد.
شاه روزی که از شکار باز می‌گشت، مسیرش به کلبه‌ی عابد افتاد برای دیدن او عزم خود را جزم کرد و بالاخره همراه با ندیمان، با کبکبه شاهی قدم در مسجد خراب گذاشت.
پادشاه در ضمن زیارت خارکن فقیر و دیدن وضع عبادت او، به ارادتش افزوده شد، شاه تصور می‌کرد به خدمت یکی از اولیاء بزرگ الهی رسیده، تنها کسی که خبر داشت این همه عبادت و آه و ناله قلابی و توخالی است خود خارکن بود.
در هر صورت پادشاه سر سخن را با آن جوان باز کرد و کلام را به مسأله ازدواج کشید، سپس با یک دنیا اشتیاق داستان دختر خود را مطرح کرده که ای عابد شب زنده‌دار، تو تمام سنت‌های اسلامی را رعایت کرده‌ای مگر یک سنت مهم و آن هم ازدواج است، می‌دانی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر مساله ازدواج چه تأکید سختی داشت. من از تو می‌خواهم به اجرای این سنت مهم برخیزی و فراهم آوردن وسیله‌ی آن هم با من، علاوه بر این من میل دارم که تو را به دامادی خود بپذیرم، زیرا در سراپرده خود دختری دارم آراسته به کمالات و از لطف الهی از زیبایی خیره کننده‌ای هم برخوردار است، من از تو می‌خواهم به قبول پیشنهاد من تن در دهی، تا من آن پری‌روی را با تمام مخارج لازمه در اختیار تو قرار دهم!
جوان بعد از شنیدن سخنان شاه در یک دنیا حسرت فرو رفت و در جواب شاه سکوت کرده و شاه به تصور این که حجب و حیاء و زهد و عفت مانع از جواب اوست چیزی نگفت، از جوان عابد خداحافظی کرد و به کاخ خود رفت، ولی تمام شب در این فکر بود که چگونه زمینه‌ی ازدواج دخترش را با این مرد الهی فراهم کند.
صبح شد، شاه یکی از دانشوران را خواست و داستان عابد را با او در میان گذاشت و گفت به خاطر خدا و برای اینکه از قدم او زندگی من غرق برکت شود نزد او رو و وی را به این ازدواج و وصلت حاضر کن.
عالم آمد و پس از گفتگوی بسیار و اقامه و دلیل و برهان و خواندن آیه و خبر، ‌جوان را راضی به ازدواج کرد.
سپس نزد شاه آمد و رضایت عابد را به سلطان خبر داد، سلطان از این مساله آن چنان خوشحال شد که در پوست نمی‌گنجید.
مأموران شاه به مسجد آمدند و با خواهش و تمنا لباس دامادی شاه را به او پوشاندند و او را مانند نگینی در حلقه گرفتند و با کبکبه و دبدبه شاهی به قصر آورند. در آنجا غلامان و کنیزان دست به سینه برای استقبال او صف کشیده بودند و امیران و دبیران و سپاهیان جهت احترام به داماد شاه گوش تا گوش ایستاده بودند.
وقتی قدم به بارگاه شاه گذاشت و چشمش به آن همه جلال و شکوه و عظمت افتاد، غرق در حیرت شد و ناگهان برق اندیشه درون جان تاریکش را روشن کرد، به این مساله توجه نمود، من همان جوان فقیر و آدم بدبختم، من همان خارکن مسکین و دردمندم، من همانم که مردم عادی حاضر نبودند سلامم را جواب بدهند، من همان گدای دل سوخته‌ام که از تهیه‌ی قرص نان جویی و پارچه‌ای کهنه عاجز بودم، من همان پریشان عاجز و بینوای مستمندم!
آری جوان بر اساس آیات الهی به فکر فرو رفت، که من همان خارکنم که بر اثر عبادت میان تهی، و طاعت ریایی به این مقام رسیدم، آه بر من، حسرت و اندوه از من، اگر به عبادت حقیقی و طاعت خالص اقدام می‌کردم چه می‌شدم؟
در غوغای پر از آرایش ظاهری دربار، چشم دل خارکن باز شد، جمال دوست در آئینه‌ی دلش تجلی کرد. با قدم اراده و عزم استوار، پای از دربار بیرون گذاشت و از کنار آغوش آن پری‌وش کناره گرفت و به سوی نماز و عبادت واقعی و بندگی حقیقی خدا حرکت کرد.
وقتی نماز ریائی و میان تهی و الفاظ بی‌معنی این گونه برای حل مشکل مدد کند، نماز واقعی و عبادات خالصانه، و طاعت بی‌ریا چه خواهد کرد؟[۱]
لطیف راشدی ـ سرود شکفتن، ص۱۵
——————————————————————————–
[۱] . کتاب عرفان اسلامی، جلد ۵، به نقل از کتاب طاقدیس مرحوم ملا احمد نراقی.


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سخنانی زیبا و گهربار از آیت الله بهجت (ره)


آیت الله بهجت ره

در این مطلب جای شک نیست که اگر انسان بدان موفق باشد، برای او کافی است و تمام مطالب و نتایج ریاضات شاقه و دشوار را دارد! و آن مطلب این است که: انسان خود را در محضر خدا ببیند و خدا را در همه احوال، مطلع از خود و در همه جا حاضر و بر همه کارها و احوال خود، ناظر بداند.

١) هم جنسی و هم شکلی و اختلاط با کفار، تسلط و حکومت آنها را بر مسلمانان آسانتر می سازد. [در محضر بهجت: ۱/۳۲] [آیت الله بهجت]

۲) اگر بی تفاوت باشیم و برای رفع گرفتاریها و بلاهایی که اهل ایمان بدان مبتلا هستند دعا نکنیم، آن بلاها به ما هم نزدیک خواهد بود.[همان: ۱/۹۷] [آیت الله بهجت]( ادامه مطلب)

آیت الله بهجت ره


در این مطلب جای شک نیست که اگر انسان بدان موفق باشد، برای او کافی است و تمام مطالب و نتایج ریاضات شاقه و دشوار را دارد! و آن مطلب این است که: انسان خود را در محضر خدا ببیند و خدا را در همه احوال، مطلع از خود و در همه جا حاضر و بر همه کارها و احوال خود، ناظر بداند.

١) هم جنسی و هم شکلی و اختلاط با کفار، تسلط و حکومت آنها را بر مسلمانان آسانتر می سازد. [در محضر بهجت: ۱/۳۲] [آیت الله بهجت]

۲) اگر بی تفاوت باشیم و برای رفع گرفتاریها و بلاهایی که اهل ایمان بدان مبتلا هستند دعا نکنیم، آن بلاها به ما هم نزدیک خواهد بود.[همان: ۱/۹۷] [آیت الله بهجت]

۳) ائمه ما (علیهم السلام) دعاها را در اختیار ما گذاشته اند تا ما را غرق در نور ببینند. [همان: ۱/۱۸۹] [آیت الله بهجت]

۴) اگر بخواهیم محیط خانه گرم و باصفا و صمیمی باشد، فقط باید صبر و استقامت و گذشت و چشم پوشی و رأفت را پیشه خود کنیم تا محیط خانه گرم و نورانی باشد. [همان ۱/۳۰۰] [آیت الله بهجت]

۵) ما باید باب توجیه خطا و اشتباه را به روی خود ببندیم و برای هر خطا، زبان به استغفار بگشاییم و اگر قابل جبران باشد، جبران کنیم. [همان] [آیت الله بهجت]

۶) خدا نکند حرام در نزد انسان زینت داده شود! این یک بیماری قلبی است که انسان به آن مبتلا می شود، و با وجود راههای حلال که نیازش را برآورده می کند، خود را به حرام گرفتار می نماید! [همان: ۱/۲۹۸] [آیت الله بهجت]

۷) وای بر ما اگر در خصوص خوردنیها و نوشیدنیها از حرام اجتناب نکنیم! زیرا همین غذاها است که منشأ علم و ایمان و یا کفر ما می شود! [همان: ۱/۳۳۷] [آیت الله بهجت]

۸) اگر می خواهید از ناحیه دعا به جایی برسید، زبان حالتان این باشد: تسلیم خدا هستیم، هر چه بخواهد بکند، بنا داریم عمل به وظیفه بندگی کنیم. [همان: ۱/۳۴۱] [آیت الله بهجت]

۹) در این مطلب جای شک نیست که اگر انسان بدان موفق باشد، برای او کافی است و تمام مطالب و نتایج ریاضات شاقه و دشوار را دارد! و آن مطلب این است که: انسان خود را در محضر خدا ببیند و خدا را در همه احوال، مطلع از خود و در همه جا حاضر و بر همه کارها و احوال خود، ناظر بداند. [همان: ۱/۳۵۴] [آیت الله بهجت]

۱۰) برای اداره تمام جهان کافی است که انسان، عاقل و مؤمن و متدین باشد. دیانت و عقل، برای اداره کره زمین کفایت می کند [همان:۲/۴۳] [آیت الله بهجت]

۱۱) عبارت: (واجعل قلبی بحبک متیماً: و دل مرا سرگشته و دیوانه عشق و محبت خود قرار ده.) نفی موضوع خودبینی است و این که پروانه بشود و به نور رسد و نور شود. از خدا بخواهیم با جذبات او از خود فارغ شویم و بی خود گردیم تا نفهمیم و خود را در برابر عظمتش گم کنیم. [همان: ۲/۱۲۱] [آیت الله بهجت]

۱۲) راستگویی، در دیدن رؤیای صادقه و صفای روح خیلی مؤثر است. [همان: ۲/۱۵۸] [آیت الله بهجت]

۱۳) باب رسیدن به کمالات و لقاءالله مفتوح است. حیف نیست این مراحل را که از راه بندگی حاصل می شود، نداشته و از آنها محروم باشیم؟![همان: ۲/۱۹۰] [آیت الله بهجت]

۱۴) خوردن غذای شبهه ناک و نیز غذای کسی که از حرام پرهیز ندارد، هر چند جایز است؛ ولی انسان را مریض و از عبادات محروم می کند و یا سبب سلب توفیق می شود. [همان: ۲/۲۴۶] [آیت الله بهجت]

۱۵) موجبات خواطر و غفلت و نسیان از یاد و ذکر حضرت حق را خود ما فراهم می کنیم... در اثر محاسبه و مراقبه، عیب کار آشکار می گردد. [همان: ۲/۳۶۴] [آیت الله بهجت]

۱۶) کسی که از معنویات و معرفت خدا بهره مند است، چه حاجت به کیمیا دارد؟! چه کیمیایی بالاتر از خداشناسی؟![همان: ۲/۳۵۹] [آیت الله بهجت]

۱۷) انسان هر راهی را بدون تقید و پایبندی به قرآن و سنت برود، روز به روز تنزل می کند. [همان: ۲/۳۶۱] [آیت الله بهجت]

۱۸) انسان باید هر روز موضع خود را مشخص کند که آیا اهل حق است و یا باطل و پیرو آن. [همان: ۲/۳۶۲] [آیت الله بهجت]

۱۹) خدا کند شغل نافع به حال خود را تشخیص دهیم و تثبیت در آن پیدا کنیم و در آن ثابت قدم باشیم، و هر روز فکر تازه ای در سر نداشته باشیم و هر لحظه به رنگی نباشیم! [همان: ۲/۳۹۵] [آیت الله بهجت]

۲۰) به فکر خود باشیم، خود را اصلاح کنیم. اگر به خود نرسیدیم و خود را اصلاح نکردیم، نمی توانیم دیگران را اصلاح کنیم. [همان: ۲/۴۲۷] [آیت الله بهجت]

۲۱) باید هر کسی در شبانه روز، مقداری از وقت خود را صرف تحصیل علوم دینیه کند، ولو به فرض، یک ساعت در شبانه روز. [فیضی از ورای سکوت: ۱۵۶] [آیت الله بهجت]

۲۲) ابتلائات برای این است که یقین پیدا کنیم. [نکته های ناب: ۷۵] [آیت الله بهجت]

۲۳) کسی که بداند در مرآی و مسمع خدا است، نمی تواند گناه کند. تمام انحرافات ما از این است که خدا را ناظر و شاهد نمی بینیم.[همان] [آیت الله بهجت]

۲۴) ما باید با احادیث سر و کار داشته و آنها را مطالعه کنیم؛ چرا که شفا در اینها است. [همان: ۹۱] [آیت الله بهجت]

۲۵) هر روز، یک روایت از کتاب (جهاد النفس) وسائل الشیعه را مطالعه کنید. در واضحاتش بیشتر فکر کنید. بعد این را در خودتان می بینید که سر یک سال، عوض شده اید! [همان: ۱۴۳] [آیت الله بهجت]

۲۶) بعضی گمان می کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم؛ غافلند از این که معصیت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم، کبیره است. [به سوی محبوب: ۳۴] [آیت الله بهجت]

۲۷) هیچ ذکری بالاتر از ذکر عملی نیست. هیچ ذکر عملی، بالاتر از ترک معصیت در اعتقادیات و عملیات نیست. [همان: ۴۰] [آیت الله بهجت]

۲۸) باید بدانیم علاج ما، اصلاح نفس است در همه مراحل، و از این مستغنی نخواهیم بود و بدون این، کار ما تمام نخواهد شد. [همان: ۱۰۴] [آیت الله بهجت]

۲۹) خدا می داند یک صلواتی را که انسان بفرستد و برای میتی هدیه کند، چه معنویتی، چه صورتی، چه واقعیتی برای همین یک صلوات است! [همان: ۱۱۴] [آیت الله بهجت]

۳۰) انسان باید دائم الذکر باشد! زیرا کسی که دائم الذکر باشد، همواره خود را در محضر خدا می بیند و پیوسته با خدا سخن می گوید. [برگی از دفتر آفتاب: ۱۴۴] [آیت الله بهجت]

۳۱) اگر جلوی خود را در ارتکاب معاصی نگیریم، حالمان به انکار و تکذیب و استهزا به آیات الهی، و یا به جایی می رسد که از رحمت خدا ناامید می شویم! [در محضر بهجت:۱/۱۹۳] [آیت الله بهجت]

۳۲) التزام به سنخ دعاهای اهل بیت (علیهم السلام) اولین مرتبه اش، مجالست و مؤانست با آنها است. [همان: ۱/۲۴۶] [آیت الله بهجت]

۳۳) در تعبدیات، کوه کندن از ما نخواسته اند، سخت ترینش نماز شب خواندن است که در حقیقت، تغییر وقت خواب است نه اصل بی خوابی، بلکه نیم ساعت زودتر بخواب، تا نیم ساعت زودتر بیدار شوی! [همان: ۲/۱۷۰] [آیت الله بهجت]

۳۴) در قضیه حضرت یوسف (علیه السلام) آمده است: (اخرج علیهن: بر آنان بیرون آی.) فقط یک دیدار بود، و پس از دیدن جمال حضرت یوسف... دستها را قطع کردند و بی اختیار شدند!... پس اهل شهود که کشف آنها به مراتب قوی تر است، چگونه با مشاهده جمال و کمال مطلق، به هر چه غیر او است پشت پا نزنند؟! [همان: ۲/۱۷۶] [آیت الله بهجت]

۳۵) بوده اند کسانی که اگر معصیت یا خلافی از آنها صادر می شد یا غذای ناپاکی می خوردند، متوجه می شدند و می گفتند: تاریک شدیم، حجابی حاصل شد. [همان:۲/۴۲۶] [آیت الله بهجت]

۳۶)ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت. [به سوی محبوب:۲۳] [آیت الله بهجت]

۳۷) مواعظ عملیه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قولیه است! [همان: ۳۳] [آیت الله بهجت]

۳۸) از خدا می خواهیم که عیدی ما را در اعیاد شریفه اسلام و ایمان، موفقیت به عزم راسخ ثابت دایم بر ترک معصیت قرار بدهد، که مفتاح سعادت دنیویه و اخرویه است! [همان: ۳۵] [آیت الله بهجت]

۳۹) هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم می فرماید! [همان:۴۶] [آیت الله بهجت]

۴۰) نماز شب، مفتاح توفیقات است [کلید موفقیتها است]. [ همان: ۷۹] [آیت الله بهجت]

۴۱) وقتی که روح انسان به عالم دیگر رفت، می فهمد این همه تشریفات در دنیا لازم نبود. [در محضر بهجت: ۲/۴۰۵] [آیت الله بهجت]

۴۲) ما باید در اعتقادات و اعمال، چه عمل شخصی مان و یا عمل نوعی و اجتماعی مان و در عبادتمان، از تحصیل رضایت خدا، لحظه ای غافل نشویم و مسامحه نکنیم که اگر مسامحه بکنیم، در همان آن، خاسر و زیانکار شده ایم! [فیضی از ورای سکوت:۵۳] [آیت الله بهجت]

۴۳) مدام به قرآن نگاه کردن، دوای درد چشم است. [در محضر بهجت: ۲/۲۸۰] [آیت الله بهجت]

۴۴) اگر از قرآن استفاده نمی کنیم، برای آن است که یقین ما ضعیف است. [همان: ۲/۲۸۰] [آیت الله بهجت]

۴۵) ملائکه، صدای ما را ضبط می کنند، هم از گفتار ما، هم از اصل و نیت گفتار ما که به داعی الهی صادر شده است، یا نفسانی و شیطانی، عکسبرداری می کنند. [همان: ۲/۱۰۰] [آیت الله بهجت]

۴۶) نسبت این دنیا و عالم آخرت، مثل شکم مادر و عالم رحم با این عالم است (والموت ولاده الروح: مرگ، تولد روح است.) [همان: ۲/۲۳۵] [آیت الله بهجت]

منبع
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

آسانترین راه رسیدن به یقین قلبی در ایمان

رسیدن به یقین قلبی

رسیدن به یقین قلبی

وقتی به خودم می‌نگرم، احساس می‌کنم با اینکه دلیل‌های عقلی و فلسفی و کلامی اثبات خداوند و صفات الهی را بلدم، اما یقینی که یک روستایی پاک و بی‌آلایش به خداوند دارد را ندارم. گاه که می‌اندیشم می‌بینم نمی‌توانم از ته دلم معتقد شوم خدایی هست، با اینکه می‌توانم دلیل وجود خدا را برای دیگران تدریس هم بکنم، و این خیلی تأسف‌بار است. دلیل این مطلب روشن است. مسئله، همان فرق میان ذهن وقلب است، یقین ذهنی، مانند کسی که از دور دود را می‌بیند و به وجود آتش پی می‌برد، اما کسی هم از نزدیک آتش را می‌بیند و حتی مرتبه بالاتر هم وجود دارد، که همان سوختن در آتش و اتحاد با آن است.

آیا برای امثال من هم راهی برای رسیدن به یقین قلبی وجود دارد؟(ادامه مطلب)

آسانترین راه رسیدن به یقین قلبی در ایمان



وقتی به خودم می‌نگرم، احساس می‌کنم با اینکه دلیل‌های عقلی و فلسفی و کلامی اثبات خداوند و صفات الهی را بلدم، اما یقینی که یک روستایی پاک و بی‌آلایش به خداوند دارد را ندارم. گاه که می‌اندیشم می‌بینم نمی‌توانم از ته دلم معتقد شوم خدایی هست، با اینکه می‌توانم دلیل وجود خدا را برای دیگران تدریس هم بکنم، واین خیلی تأسف‌بار است. دلیل این مطلب روشن است. مسئله، همان فرق میان ذهن وقلب است، یقین ذهنی، مانند کسی که از دور دود را می‌بیند و به وجود آتش پی می‌برد، اما کسی هم از نزدیک آتش را می‌بیند و حتی مرتبه بالاتر هم وجود دارد، که همان سوختن در آتش و اتحاد با آن است.

آیا برای امثال من هم راهی برای رسیدن به یقین قلبی وجود دارد؟ قطعاً این راه برای همه وجود دارد. یکی از سنت‌های خداوند متعال، این است که اگر کسی به خدا توکل نماید، وی را به مقصودش می‌رساند. این مطلبی است که کمابیش همه ماها آن را تجربه کرده‌ایم. گاه که در بن‎بست‎ها گیر می‌کنیم وخالصانه به آن حقیقت برتر توکل می‌کنیم، می‌بینیم کارها از آنجا که گمان نمی‌کردیم، اصلاح شد. اما مشکل این است که بارها قرآن کریم هم اشاره می‌فرماید که وقتی نجات می‌یابیم، دیگر سراغ خدا نمی‌رویم. با همین روش ساده می‌توان به وجود خداوند، یقین حاصل نمود. از همین الان، مشکلاتی که داری در نظر بیاور، و برای آن‌ها با خلوص نیت و حضور قلب، توکل بر خداوند نما و بعد بنشین و هنرنمایی خداوند را ببین. باور کنید خدا به گونه‌ای خود را نشان می‌دهد که دیگر شکی باقی نمی‌ماند. و مخصوصاً کار را طوری حل می‌کند، که اصلاً فکرش را نمی‌کردیم که این راه هم وجود داشت. البته از قدیم‌الایام این بحث بوده که زانوی شتر ببند و سپس توکل نما. من هم قبول دارم، اما تلاش در کنار توکل دو شرط دارد. 1. عدم تکیه بر تلاش 2.عدم تلاش غیرمتعارف.

شرط اول این است که تلاش خود را موثر ندانی، بلکه اعتماد بر خداوند نمایی.(بحث اعتمادبه‌نفس هم به این معنا درست است که اعتماد به داده‌های خداوند داشته باشیم که همان توانایی های وجودی ماست، نه اینکه به نفس خود تکیه کنیم و آن را مستقل انگاریم).به عبارت کوتاه‌تر تلاش ما شرط رسیدن به‌روزی‌های مادی ومعنوی خداوند است، نه ایجادکننده روزی‌ها.

شرط دوم این است که تلاش‌های غیرمتعارف؛ مانند رو زدن به این و آن یا فعالیت زیاد به گونه‌ای که وقتی برای عبادات و نماز جماعت و جمعه نماند وتفکر بیش از حد درباره اداره زندگی و امثال این‌ها را ترک نماییم. و به طور متعارف و منظم به فعالیت بپردازیم.

بعد از اینکه با توکل به وجود نیروی ماورائی و تأثیر آن پی بردیم، تازه بعد از این خدا را به عنوان موجودی که در زندگی ما حاضر است، می‌پذیریم. چون بین وجود و حضور، فرق وجود دارد. فلان سنگ، در فلان جنگل آفریقا وجود دارد، اما در زندگی من و در دل من حضوری ندارد. انسان در توجهات خود زندگی می‌کند. ممکن است کسی به وجود خدا از لحاظ عقلی یقین داشته باشد، اما خدا در زندگی وی حضور نداشته باشد. بنابراین آن روستایی با چند تا توکل بر خدا گفتن به تجربه حضور خدا در زندگی خود می‌رسد، اما من در اصطلاحات کلامی و فلسفی گیر کرده‌ام. ومشکل آنجا پیش می‌آید که حساب ماها از آن روستایی در محضر الهی سخت تر هم خواهد بود. به هر حال برای اثبات عرایض خود به حدیثی اشاره می کنیم.

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنِ الْإِيمَانِ وَ الْإِسْلَامِ فَقَالَ قَالَ ابوجعفر ع إِنَّمَا هُوَ الْإِسْلَامُ وَ الْإِيمَانُ فَوْقَهُ‏ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَى فَوْقَ الْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ الْيَقِينُ فَوْقَ التَّقْوَى بِدَرَجَةٍ وَ لَمْ يُقْسَمْ بَيْنَ النَّاسِ شَيْ‏ءٌ أَقَلُّ مِنَ الْيَقِينِ قَالَ قُلْتُ فَأَيُّ شَيْ‏ءٍ الْيَقِينُ قَالَ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِلَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِيضُ إِلَى اللَّه‏[1]،»
ترجمه:از امام رضا ع درباره ایمان و اسلام سؤال شد حضرت فرمود: ابوجعفر(امام باقر ع ) فرمود: همانا آن اسلام است، و ایمان، یک درجه از آن بالاتر است وتقوی، یک درجه از ایمان بالاتر است و یقین، یک درجه از تقوی بالاتر است و کمتر از یقین، بین مردم پخش نشده است. گفتم یقین چیست ؟ فرمود: توکل بر خدا و تسلیم خدا شدن و رضا به قضای الهی و واگذاری امور به خداوند.

[1]، الكافی، ج‏2، باب فضل الإيمان على الإسلام و اليقين على الإيمان ..... ص : 51

منبع

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

1234
5
678910
last